💕بسم الله الرحمن الرحیم 💕
ست ثابت است
💫خوش اومدید💫
من نرگس خانومم
ساکن شهر قشنگ مشهد
تک فرزند و متولد دیماه 1385
💕بسم الله الرحمن الرحیم 💕
ست ثابت است
💫خوش اومدید💫
من نرگس خانومم
ساکن شهر قشنگ مشهد
تک فرزند و متولد دیماه 1385
کوچ کنید بریم اونور اینجام کامنت نزارین که من دیگه در اینجارو تخته کنم پاک نمی کنم همینجوری میمونه
خصوصی بگین آدرس من براتون میفرستم اگه براتون وبم نمیاد میاد؟ وب دیگه رو میگم 🤨
‹⏱🌪›
توۍنمـٰازجمـٰاعت؛همیشہصفاولمۍایستاد؛
همیشہتوۍجیبشمُھروتسبیحتربتدـاشت!
گـٰاهۍوقتهاڪہبہهردلیلۍتوۍجیبشنبود،
موقعنمـٰازدرحسینیہۍپـٰادگـٰاندنبـٰالمُھرتربت مۍگشت.وقتۍڪہپیدامۍڪرد،اینشعررازمزمہ مۍڪرد:
تـٰاتوزمینسجدھاۍ،سربہهوـآنمۍشومシ..!
- شھیدمحسنحججۍ 🌱
"🛒🕊"𝐉𝐎𝐈𝐍↴
@RAFIGHSHAHID
هی بااااارون بزن که نم نمت شبیه بغضمه
بزن که از غمت هرچی بگم کمه
هی باااارون
بزن که خیس شم بزار مریض شم
دیگه اون موقع همچین غرغرهای مامانم تو گوشم بپیچه انقدر بابام که باید دیگه بهش گف بوعلی سینا انقدر دارو های مخلوط میده موقع مریضی که قشننننننگ هی بارون هی بارون کنم 😂😂😂
( این صداش به ایرانیت میخوره وگرنه خیلی آروم بود😁)
وب بلاگفا اینه
http://daughterofthemoon1.blogfa.com/
بیاید اونجا تا گمم نکنین😁
کامنت بزارین اونجا که اومدین من بدونم چند نفر هستین
میخوام آدرس عوض کنم اون وبم تشریف بیارین
تا من آدرس اینجام شبیه اونجا کنم بعد دیگه همونجا باشین چون سخته واقعا تو دوتا وب فعال باشم خیلیی
پیامای کانال نگا میکردم کلیپهای محرم بود تعجب کردم بعد دیدم نوشته
۵۲ روز تا محرم حسینی
واقعا ۵۲ روز ؟
فک کردم یه ۱۰۰ روزی هست هنوز 💔😭
همسایمون آهنگ دلم تنگ شده واست آروم جونم دلم نداره طاقت گذاشته اتاق من کنسترته الان😂😂😂
دلم میخواد بگم میرم عشقتو پیدا میکنم میارمش ول کن
ولی نمیدونم کجاست😅😅
تاریخ میخواست امتحان بگیره اونم کل کتاب واقعا زیاد بود منم هنوز درسای اول
بچه هاداشتن با دبیر بحث میکردن اونم با یه لبخندی حرف خودشو میگفت 😂😂😂
هانی _ خانوم میگن که به کسی که در زمین است رحم کن تا کسی که در آسمان است به تو رحم کند
دبیر _ عه 😂
هانی _ تکبییییر
ما _ الله اکبر
این حجم از هماهنگی فقط از ۱۷۳ برمیاد ولی در عینی که معاونا میگن اصن کلاس خوبی نیست
هر دبیری اومد گفت واقعا از کلاستون راضیم
ولی امتحانشو گرفت و گفت اپن بوک
که خیلی بد بود چون از همیشه هم کمتر شدم 😂😂😂
نمیدونم ۱۱ و چند شدم
اون روز گذشت و من حلالت کردم دبیر تاریخ ولی چراااا مسلمون چرا امتحان گرفتی اونم تو نماز خونه کمرمون داغون شد انقدر خم راست شدیم
آخراش میخواستم دراز بکشم ولی ردیف دوم بودم خیلی ضایع بود 😂😂😂
دوتا بچه ابتدایی هم برا چند دیقه مراقبمون شدن هی ساکت ساکت میکردن عاطفه یجوری توپید ماعم برای تاثیر بیشتر نخندیدیم عی ساکت ساکت میکردن خیلی رو مخ بود 😐😐😐
تازه نگفتم بعد امتحان فارسی این مثلا دوستان محترم با زور و گاز گرفتن دست که دردش عین تیر بود از مدرسه منو بردن تا پاساژ فردوسی
حالا سه تاشون که مسیرشونه ما باید برمیگشتیم دوباره ایستگاه دم مدرسه ولی برام بستنی گرفت اشکال نداره 😂😂😂
من واقعا دلیلی برای دوستی خودمو اینا پیدا نمیکنم ینی کاملا باهم متفاوتیم با وجود اینهمه تفاوت چطور باهم دوست شدیم
بسی بسیااااارعجیب میباشد🙄🤔
رفتم وضو گرفتم میخواستم نماز بخونم قبلش جلو آینه داشتم با خودم حرف میزدم بعد که چادر برداشتم اومدم سرم کنم دقیقا همون جا که تو فیلم قبل بود حالا گوشی بیاد دستم عکساشو میزارم تا آخر امشب بیاین ببینین
ها بعد داشتم میگفتم دیدم یه صدای خرت خرتی اومد نگا کردم اوفففففففففففففففففففففففففففففففففففففف
ببین یه سوسک بود اندازه اسب
حالا من دنبال مگس کشم این مگس کش کثافتمون تو لحاظ تنهایی من با سوسک هیچ وقت نیست خاک تو سرش بلند بگو خاک تو سرش
حالا من
- خدایا دگه فامیلو نمی ترسونم سر به سر کسی نمیزارم ......
همینجوری ور ور میکردم دنبال مگس کشم بودم بعد اون وسطا میگفت سوسسسسک میدوییدم ببین کجا رفت میدیدم نه همونجاس دیدم نه پیدا نمیشه
زنگ زدم به پدر عزیز
- الو بابا بیا خونه
بابا - براچی؟
- یه سوسک اومده خیلی بزرگه بیا بکشش
بابا - اوووو برو مگس کش بردار بزن تو کلش بمیره
- مرسی واقعا مثلا امروز روز دختره ها من باید سوسک بکشم
بابا - برو فک کنم مگس کش جا آینه باشه ظهر دیدم
- دستت درد نکنه کور بودم ندیدم
رفتم دم آینه دیدم نیست بعد دیدم عه جای بخاریه اونشب بابا نبود میخواستیم با مامان سوسک بکشیم دوتامون کمین کرده بودیم مامانم نمیذاشت بکشم میگفت میخوام بگیرمش بندازم بیرون کثیف میشه سرامیکا
این از اتاق من قشننننگ بازدید کرد یکم نگاش کردم چه لنگای بلندی انقدم تمیییز و خوشتیپ از بس مهرش به ذلم نشست نتونستم بوکوشمش
این از اتاق رسید به آشپزخونه تمام پشتی هارو جز دوتای آخری انداخته بودم رو پشتی ها میرفتم ردشو بگیرم دیگه دیدم مقاومت میکنه یه موقعیتی گرفته بود نمی تونستم بعدشم با ضربه های من که میگین نصفه کشه گفتم الان بزنم فلج میشه زنگ زدم مجدد به پدرحواسم پرت شد
اومدم نزدیک پشتی که دوتاروهم بندازم دیدم کلشو کرد بیرون
سوسک-دالی نرگس
قشنگ چند متر پرت شدم عقب
- ببین نرگس خونسردیتو حفظ چیزی نیست تو از کوچیکتراشم کشتی این که چیزی نیست ( اشاره به فیلم قتل پستای پیش) ببین اینجوری محکم میزنی تو سرش بمیره
میریم برای عملیات
- ببین اخوی یه زاویه بگیر من بزنم بمیری تو الان یجوری هستی من نمیتونم
بابا - چیشده؟کو؟کجاس؟
مگس کش انداختم
- انا انا اونجاست
بابا - کو ؟
- اناش دیگه اونجا
من رفتم سمت اتاق و بابام دوماد آیندشو کششششت به همین سادگی
گلچین روزگار بسی بسیار خوشگل پسند بود
و ضربه دوم مهر سوسک را از دلم رهاند و مملو از شادیییییی
هعی خدا این سوسکم به اجتماع مقتولین نرگس پیوست
خوشبختی از این بالاتر نیست که تو روزت سوسک ببینی و بخوای بکشی
لوس نیستم میکشم فقط عاشق شودم که به درک واصل شد
یه پیوند بزند ماجراهای منو سوسکام
شب بیاین محل قتلو باهم کارشناسی کنیم
همونجا که کنار پشتیه وسطیه به قتل رسید 🙄💔
روز دختر رو به خودم تبریک میگم 💛🌻
روز دختر رو به شما تبریک میگم
شماره کارت میدم فقط میلیونی باشه مرسی😎
یه خاطره براتون بگم از آزار های من 😂😂😂
فک کنم محرم بود به احتمال زیاد بعد منو فاطمه و کوثر و خاله زهرا وضو داشتیم رفتیم مسجد بقیه رفتن خونه
حالا اومدیم دوباره وضو بگیریم کفش نبود بعد یه خانومه تو سرویس بهداشتی بود
خانوم _ پسر نیه پسر نیه( لهجه مشهدیه یعنی پسر نیاد )
خب حاج خانوم تو دسشویی بانوان پسر چرا بیاد 😂😂😂
ماعم هی میگفت نه پسر نمیاد باز دوباره هی میگفت 🤨
منم گفتم بزار ادا در بیارم فک کنه پسرم با کوثر
ما _ یا الله یا الله
فاطمه _ زشته
حالا عین مرغ سرکنده تو دسشویی میگفت پسر نیه خجالت نمیکشی و ...
ینی ما از خنده مرده دم دسشویی بعد همین فاطمه برداشت به خاله گفت خجالت نمیکشن سر به سر پیرزن میزارن
حالا پیرزنه بابامو میشناسه بعد اون روزم چندبار برخورد داشتیم باهم 😂😂😂
دیشب بعد جنگ تو گروه نمیدونم چه خبر بود من اصن خبر نداشتم 😂😂😂
بعد امتحان دفاعی من یادم نبود بعد امتحان میریم در نتیجه کسی قرار نبود تا ۲ بیاد دنبال من 😐😅
منم که بابام نیس گفتم با بابا الناز میرم النازم اومده میگه من قراره با شما برم😂😂😂
بعد امتحان دیدم بچه هامون هی میگن دعوا بریم پشت دیوار مدرسه حالا یه لشکر رفتیم دعوا من که میدونستم خبری نیست نه فقط ما چند نفر از پایه های دیگه
رفتیم دیدیم نیومدن چند نفر برگشتیم و دعوا بدون حضور پشت دیواری ها تموم شد من نمیخواستم برما همین الناز منو کشید تو مدرسه بیا بریم ببینم چی میشه 😂😂😂
بازمن اونو می کشیدم میگفت بزار برم فوش بدم 😂😂😂
آخرشم وایستادیم دقیقا روبروی واقعه درحال وقوع من ساندویچ میخوردم الناز توت فرنگیامو😋😋😋
بعد سوار اتوبوس شدیم خط اشتباه 😐😐😐😐
رفتیم میدون فجر از اونجا پیاده برگشتیم خونه 🥸✌🏻
شد مدینه در،سوگِ جانسوزَت
غرقِ حُزن و ماتم و غم آه و واویلا
فاطمه نالد،در عزای تو
مادرانه با قدِ خم آه و واویلا
پاره جگر شدی تو در،راهِ هدایتِ بشر
مرثیه خوانِ تو شده،فاطمه با دو چشمِ تر
قرآن ناطق مولا امامِ صادق مولا
قتیل ظلمِ اَعدا،واویلا
مولا امامِ صادق...
اون روز داشتممیرفتم مدرسه بعد این مسیر مدرسم از ایستگاه اتوبوسای زیادی رد میشه اسمش طلابه مثلا ولی خیلی مدرسه پسرونه داره😐😐😐😐😐
ها بعد مت همینجوری بیرونو نگاه میکردم یه پسره بود بهش میخورد دبیرستانی باشه چون این محدوده دانشگاه که نیس بعد موهاش دیدین این پسرا بعضیاشون موهاشون مث ببعی میکنن یه تعدادی بهشون میاد بعضیام اصلاااا
ولی اونپسره ماسک مشکی داشت موهاشم مشکی تو صورتش ریخته بود همون حالتی که گفتم بعد میداد بالا موهاشو باز کلشو تکون میداد میومد پایین
وای اون لحظه انقدر دلم یه داداش خواست که موهاشو اینشکلی کنه برم گردنشو بگیرم کلشو محکم تکون بدم موهاش تو هوا بچرخه یا بکشم موهاشو یا وقتی جلو آینه دوساعت رو موهاش کار میکنه طی یک حرکت انتحاری تمام زحماتشو نابود کنم
( مدیون نمیکنم اگه فک کنین آزار دارم 😂)
در کل فقط دوس داشتم هیجاناتمو با آزار یکی تموم کنم خواهر حال نمیده جیغ جیغویه اشکش دم مشکشه مثه خودم پایه باشه چرا باهاش کنار میام
من در مواقع خاص داداش دوست دارم مثلا :
بریم بیرون
وسایلمو بیاره
اذیتش کنم
ایسگاش کنم
دیگه اینکه مادرخرج که اصطلاح درستی نیس ولی پدرخرج باشه نه واسه همه هااا نه واسه من 😁😁😁
یعنی میگم پول بده نگه ندارم نمیدم به من چه
بخشنده باشه مث خودم😅😅😅
حالا خواهر موقعی که غم دارم مثلا ناراحتم
که همیشه میگم کاش یه داداش داشتم الان میگفت وخه بِرِم بیرون
اگه ماشین داشت که چه بهترررررر
نداشت لندکروز فادرو برمیداریم
حالا گااااااااازززززززز هووووووووووووووووووو
ما رفتیم ویلامون تو جزایر قناری 😎🖐🏻
مثلا اومدم به مامانم کمک کنم :
مامان _ برو گوجه بیار
رفتم طبقه بالا گوجه وردم
مامان _ برو پیاز بیار
باز رفتم بالا
مامان _ چرا یکی آوردی ؟ توکه میری کیسه برنجم ببر ده بار میری صد بار میای
باز رفتم یکی دیگه آوردم کیسه برنجم بردم
مامان _ برو...
_ وای وای وای وای وای مامان چرا یه بار نمیگی ای بابا
همون موقع محمد زنگ زد
_ الووو
محمد _ الو سلام مامانت هست ؟
_ ها تو جیبم
محمد _ جیبت کجاست ؟
_ چمیدونم اه حالم از زندگی بهم میخوره
محمد _ چرا ؟
مامان_ این چه حرفایی میزنی
_ از این خالت یه بار گوجه بیارم یه بار اینو بیار یه بار اونو بیار اه آب شدم انقدر رفتم بالا اومدم پایین پام صاف شد
محمد _ خب کار کن
_ تو چی میگی اصن ؟
مامانمم داشت پیاز رنده میکرد چشم بسته میخنده اصن این زندگی بدرد نمیخوره
الانم اومدم نشستم اصن نمیخوام کمک کنم دیگه
از چی به شدت میترسی؟ 😱
تاریکی
ثروت واقعی از نظر تو چیه ؟
خانوادم👨👩👧
بزرگترین کاری که دوس داری انجامش بدی ؟
(حتی اگه یروز قبل فوتت باشه)
کمک به بچه های بی سرپرست بدسرپرست بچه های کار ...🥲
مثلا ساخت مدرسه دادن هزینه تحصیل ..😁
بزرگترین توانمندی که داری ؟ 😎💪🏻
شاد بودن😅
بابت چه چیزی بیشتر شکرگزاری ؟😍🤲🏻
اینکه هنوزم نفس میکشم
اینکه عزیزترین کسامو کنارم دارم
خیلییییه
آدم با جنبه ای هستی ؟
خب اصولا واکنش زیاد نشون نمیدم برا همین شاید فک کنن باجنبم بستگی داره موضوع چی باشه
خصوصیات اخلاقیت که فک میکنی هم خودت اونارو میدونی هم بقیه میدونن ؟
درس خون وااااای میخونم ولی نه اونجور که فک میکنن تا میگم نخوندم میگن تو ؟؟ تو؟؟ تو نخوندی؟ انگار از اول سال مخ کلاس بودم 😐😐😐
خونسرد و مهربون 🙂
همه میتونن شرکت کنن هم بچه های این وب هم بچه های وب خودتون.. همه
به نام خدا
قاتل = نرگس
مقتول = یک عدد عنکبوت
زمان = 11و..شب
مکان= اتاق
سخن اخر = حلالم کنید مردم مخصوصا فامیل چقدر سرکار گذاشتم مردمو چقدر ترسوندم چقدر حرص دادم مخصوصا مادرمو چقدر جغرافی خوندم آخ آخ آخ هعی زندگی بچه نوجوون بودم هوندا داشتم ادیداس ...میکروفونو چرا بردید دارم حرف میزنم؟
اندازه یه خداحافظی اجازه دادن..خداحاااااافظ
حکم قاتل = آزاد به دلیل کمبود تخته در قاتل
اشک هایم را بپاکم ..خب مرض دارین تا دادگاه کشوندینم لااقل یه سلفی با چوبه دار بگیرم حلالتون کنم ایششش
از درون دارم اتیش می گیرم دبیرتاریخ مارو برد نمازخونه بعد گفت نیم ساعت ازمون اپن بوک بود هر صفحه سوالاشم که ماشالا خیلیش تشریحی بود و دنبال جوا گشتن خیلی زمان می برد
من دوصفحه حل کردم جز یه سوال میدونم 12 نمره درسع رفتم صفحه سوم وقت نداشتم چندتا جواب دادم وقت تموم شد حالا من بلد بودم واستریوشان سالار کیه ها اگه یکم صبر میکرد مینوشتم
دارم میسوزم از اینکه کتاب باز جوابو خودم یاد ولی زمان کم اوردم
فردام عربی کل کتاب امتحانه
پس فردام کارنامه میدن
امروز دوتا امتحان داشتیم صبح رفتیم تو صورت هم نگاه میکردیم جز تعداد خیلی محدودی که همیشه میخونن کسی نخونده بود بنابراین انکار چیست😂😂😂
انکار به تمام گفته هایی که توسط دانش آموزان به معلم انتقال داده می شود و باعث میشه در اکثر اوقات امتحان لغو بشه 😁
تا بنده خدا گفت امتحان ما :
امتحان ؟!
امتحان داشتیم؟
امتحان نداریم خانوم ؟
امتحان چی ؟
از کجا امتحان بوده ؟
دیدیم نه بابا این حواسش جمعه ولی یه کار خوب کرد اینکه گف قلمروها و انجام بدیم تا قلمرو هارو انجام دادیم زنگ خورد و امتحان نگرفت😁😅😂
زنگ بعدی رو اومدیم لغو کنیم بچه ها میگفتن بگین فارسی داشتیم فاطمه میگفت دو جلسه دیگه باهاش داریم این جلسه درس بده جلسه بعدی رفع اشکال کنه
اومد سرکلاس گفت نمیگیرم درس میدم هفته بعد ۱۰ تا۱۴ امتحانه
یعنی فقط اومدیم امتحانات لغو کنیم
رسیدم خونه بعد ناهار خوابیدم ساعتای ۷ پاشدم اصن حس خوندن نداشتم محمدمهدیم اومد واویلا😂
هم مشتو لگد میزد هم محبت میکرد
میگه من داداش تو میشم داداش فاطمه میشم داداش کوثر میشم
آبپاش دستش گرفته روموهام میزنه بعد میخواستیم شونه کنه ناز میکنه میگم چیکار میکنی میگه دارم صاف میکنم😂😂😂
آخرشم همونجوری نصفه گذاشت رفت
محمدم اومد کارتن برد روزنامه هارو جا گذاشت داره اسباب کشی میکنه دوماد شدنم معضلیه😐😐😐
بدم میاد از تک فرزند بودن بعضی موقعا واقعا دلم میگیره از اینکه مرکز توجه شدم و محدود شدنای رو مخ حساس شدنای الکی بی توجهی دیگه شدم پر بغض ولی هی خفه میکنم هی سرکوب میکنم تا کی خب تا کی
آیندم براشون مهمه و الانم نه رفتن خونه دوست که هیچی حتی اردو هم نمیشه خب من اون لذتی که تو نیشابور با بچه ها میبرم نمیتونم با جمع خانوادگی خاله و عمو و.. ببرم انگار دارن تو سرم میکوبن آدمای غریبرو بنداز کنار تو فقط همین آدما دورتن
خدایا حق من چقده از این دنیا مگه من چند سالمه
الان یه فشاریو متحمل میشم از گریه چی میگن فوقش اینکه چته چی بگم ..بگم خستم برج رویایی که برام ساختم
پشیمون نیستم از اینکه بهدنیا اومدنم پشیمون چرا تلاش کردن برای بهتر کردن رابطه نسبتا گرممون
از کجایی زندگیم بگم خدا از کجاش بگم که گریم نگیره پیش تو نمیتونم تظاهر کنم چون تو میدونی تو دلم چه خبره بقیه نمیدونن به خنده هام اعتماد میکنن به چشمایی که ازش شادی میباره قلبم که دیده نمیشه
دلم یه خواب راحت میخواد یه خنده واقعی یه زندگی این روزایی که زندگی میکنم میگن زندگیه اگه این زندگیه چرا انقدر غم داره
اونروز ستایش بهم گف یه مامانم گفتم تو مهربونی آرومی گفتم یکی از بچه ها مثلا یه چیزیش میشه کاپشن روش میندازی ...
عجب بازیگر خوبیم مرسی خدا که این استعدادو بهم دادی تا آدمای دورمو باهاش گول بزنم
فک کنن چه آدم شاد و خوشحال چقدر زندگیش خوبه چقدر مثبته خوشبحالش هنوز تو جامعه نیس دغدغه نداره
هیشکدوم از این آدما از دل زخمی من خبر نداره چقدر تیکه هاشو بهم بچسبونم
همه چیو نمیشه نوشت اصن نوشتنی نیست
خدایا تو که آرامش قلبی فقط بگو کی این سریال تموم میشه کی قراره خودم باشم کی قراره
اگه شهید شدم که هیچ اما..اگه مردم میخوام اهدای عضوم کنن منکه از زنده بودنم به کسی خیری نرسید لااقل بعد مرگم جون یه نفر نجات پیدا کنه
مشکلم فقط این نیست که نمیشه با دوستام برم بیرون نه خستم از اینکه نباید آدمای جدیدی ببینم تفریحاتم شده با آدمایی که هزار بار تو روز میبینمشون .
کی میشه من رنگ خوشبختیو ببینم کی میشه
آهنگ dip ازmadrigal توگوشم بیشتر گریم میگیره
فعلا جو خونم آرامش چندانی نداره منم با این روحیه داغونم ...
خدایا مرسی ❤
جشنواره دیروز تو مدرسه😋😋😋
خراب شد ولی گذاشتم هنرمندیم تو چشتون کنم😂😂😂
دیروز درس کردم خوب بودا این یه کارشو نکردم خراب شد🥲
اومدم زنگو بزنم با فکری شیطانی کلید درآوردم در آرررروم وا کردم از کلاس زبان میومدم عینک بابام برداشتم عینکم نمیزنه الکی تو ماشینشه مامانم میزنه😂😂😂
مقنعم کشیدم جلو سیاه سیاااه😅
_ پخخخخخخخخخخخ
مامان _ مرررررگ
بابام نماز میخوند رفتم جلوش چشاش بست😂😂😂
لیمونادم از دست مامانم گرفتم خوردم😎
چرا آخه ؟ ماه رمضون تشنه گشنه خسته امتحان امتحان ریاضی عربی زبان فردا داریم
بعد جالبه هر وقت میخونم امتحان کنسل میشه یه امتحانی گرفته میشه که من نمیدونستم اصن
کی امتحانو اختراع کرد ؟
تو گور بندری بری مارو بدبخت کردی خیر ندیده تا آتیش جلز ولز کنی
بحث نکنین با من خیلیم راست میگم چه خبره هی امتحان مگه میخوایم فرار کنیم وااا
بعد اینجورین که میگن تاریخ امتحان دارین به دبیران دیگه بگین امتحان نزارن
حالا بعضیا نمیزارن بعضیا میگن تعطیله به همش میرسین
الان سرمایه گذاری کردن رو اردیبهشت که انشاءالله برای اردیجهنم کنن
اگز عزرائیل گذاشت یه آب خوش از گلوتون بره بالا یزید بازی در میارین
داشتم فنون میخوندم چققققققققدر درس مزخرفیه 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
اینایی که میگن انسانی همش حفظیه کاری نداره حرفتون پس بگیرین تا فنون و منطقو به صورت مکعبی تو حلقتون نکردم روزتون باطل شه 😠😤🪨
مامانم زنگزد محمد
مامان _ توام مث پسرمی همون حسی که به فرزند خودم دارم به توام دارم
_ نهههه حست بابد فرق کنه 😂😂
محمد _ چی میگه😂😂
مامان _ نمیدونم😂😂
_ میگم حست باید فرق کنه 😂
با صدای آیفون رفتم جواب بدم
مامان _ اگه خانوم جعفریه بگو مامانم خونه خالمه نیستش
_ نههه دهن روزه دروغ بگم ارزشش کم میشه😂😂😂
محمد _ 🤣🤣🤣
با آرایشگاه کار داشتن چون پایین خونه ماست فک میکنن از ماست ولی نیست😅
حالا مامانم یجوری از قد رعنا و رشید بچه خواهرش تعریف میکنه که من شک دارم از بست طبرسی حرم منو پیدا کرده باشن
حالا مامانم وقتی اعصابش خورد میشه من میشم فاقد ریخت و قیافه و همچی کلا یک نامرئی
امان از بچه های خواهر که محبت میدزدن کوفتشون شه 😐😐😐
مامانم گوشیم جم کرده بنده خدا فک میکنه چیز خاصی توشه منکه تا تونستم حسابامو انتقال دادم رو گوشیش 😂😂😂
حالا فردا کلاسه ببینم میتونم ازش بگیرم یا نه 😁
رفتین امروز برای روز قدس من ۱۲ پاشدم میگم بریم قدس مامانم یک نگاه خدا شفات بده کرد بهم 😐😑🙄
همه شمارا در پناه خدا میسپارم خداحاااااافظ🖐🏻
اون روزم رفتم تبادکان عکساشو گذاشتم تو اون وب
هشدار گوشیمو رو دو تنظیم کردم بعد دیگه ساعت یک خوابیدم
وقتی هشدارش روشن شد سه تا خورد دیگه قطع کردم بیهوش شدم😂😴
یهو دیدیم مامانم گفت پاشو که خواب موندیم
سر سیزده دقیقه خوردیم شستیم 😂
مامان _ مگه گوشین زنگ نخورد؟
_ چرا خورد سع تا خورد خاموشش کردم فک کردم بیدار میشی
مامان _ آخه دخترجان وقتی دیدی بیدار نشدم بیدار میکردی
من خودم داشتم اون دنیا سیر میکردم از چه کسی توقع داره 😅
اصن من با ساعت مشکل دارم حتی کلاسام اکثر اوقات یه وقتی میرم که معلم اونجاست چرا ساعت حالیم نمیشه عجیبه از همون دوم از ساعت خوشم نمیومد
الان یه حسی دارم همچی تو معدم شناوره من صبحو شب کنم صلواتی محمدی پسند ختم کن 💚
🖐🏻🌙
آها راستی بهارخانوم کجا رفتین😥
سلام همراهان عزیز وبلاگ 🙂
امشب همه داشتن از هم حلالیت میگرفتن منم اومدم از شماها بگیرم که اگر گاهی ناراحت شدین ازم منظرتونو بد برداشت کردم قلب کسیو شکوندم اشک کسیو درآوردم و ... تقاضا دارم با بنده را حلال کنید اگرم دلخور نیستین بازم حلال کنین
منم حلالتون میکنم 😎
و اینکه دعا میکنم از این شب که باید یه خود جدید از خودتون بسازید هرگناهی کردیم خودمون سبک کنیم برای بقیه راه طولانی یا کوتاهی که داریم
دیگه همینا حلالم کنین من شهید شدم میگم اینا بچه های وب منن ببرینشون جاهای خوب بهشت
التماس دعا 🖤
دیگه رسید به آخر مهمونی که مامان با اینکه سرجاشون اصلا ننشستن به هرکدوم عیدی داد 😂😂
اول عمو علی رفت بعدش با فاطمه زهرا و محمد مهدی و سبحان نقاشی کشیدیم موشک درست کردیم قایق درست کردم برد خونشون بزاره رو آب 😁😁😁
عمو محمد که رفت عمه فاطمه رفت فقط سمانه و محمد و مریم و فاطمه و شوهرش خاله زهرا و من و فاطمه زهرا بودیم
از مثلا دل سوزوندای محمد تا جست و جوی های سمانه این که کیه اون نفر و محمد نگذاشت خاله بگه 😂😂😂
مثلا میخواست دل سمانه بسوزونه میگفت من مامانم اینجا تو مامانت اینجا نیست
زبونشم میآورد مرد مثلا نزدیک سی ساله ها😂😂😂
پاشدم رفتم برق حیاطو خاموش کردم فرار کردم اومدم نشستم که کفترهای عاشق بیان تو و دقایقی بعد اومدن😂😂😂
گفتیم خندیدیم خوردیم بعدش شب بخیییر 😁
غذاهاشونم بردن خاله شب موند و فرداش رفتیم بهشت رضا
دستمو محکم میزدم رو قبر سلام میکردم 😂😂
مریمم ساعتای نزدیک دو شوهرش اومد دنبالش و رفت
بعد اینکه رفتیم خواجه اباصلت با خاله زهرا
خاله در خونش پیاده شد شب باز رفتین اونجا برای اینکه سوما زیاد بود بزووور قورت دادیم😂😂😂
من اومدم خونه عمو رضا و بابا و خاله صدیقه و محمد مهدی و مامان رفتن خونه دایی حسین 😊
دیگه اینا از پنجشنبه بود و جمعه
حال نداشتم پست کنمش 😅
حالا نوبت به تجمع نوادگان قبیله رسید
من . کوثر . سبحان . عرفان . آرمان . محمد مهدی
کوثر که درگیر گوشیش بود محمد مهدی و من کنار هم بودیم من فیلم میگرفتم میخندیدم😂😂😂😂😂😂
_ بچه ها میخوام فیلم بگیرم
عرفان و آرمان روبروم بودن آرمان گوشیو گرفت طرف خودش
آرمان _ سلام من محمد اصغری هستم 😂😂😂
از کجا اینو آورد خدا میدونه بعد عرفان کلش عین سردار آزمونه خودشم شبیه سردار شده بهش میگم میگه من رونالدوام
عرفان با همون خنده دستاش آورد بالا
عرفان _ الو الو خدا
یهو سبحان پرید از بالا روش 😂😂😂
عرفان پاشد محمد مهدی هرکی نزدیکش بود با بادکنک میزد
بعد دوباره عرفان اومد تو حلق دوربین
_ ترشیجات رو بره
فقط ترشیجاتشو فهمیدم😂😂😂
بعد عین روح سرگردان دستاش آورد یه هایی کشید بالا شونه های آرمان گرفت بعد ول کرد 😅😅
سبحان تا اون لحظه نشسته بود پاشد زد پشت عرفان کلا از کادر خارج شد عرفان دوباره هوی کشید با لگد اومد تو شکم سبحان ولی پاش رد شد نخورد حالا هر هر میخندیم😂😂😂😂😂
سبحان اومد طرف محمدمهدی اینم بادکنکو زد بهش اومد بچرخه لگد بزنه محمد مهدی در رفت
بعد هر دوتاشون حمله کردن بادکنکو بردارن😁
عرفان کلا هجوم کننده بود شیرجه زد آرمان بگیره آرمان جاخالی داد عرفان جلو پای من افتاد🤣🤣🤣
اومد پاشه سبحان پرت شد روش 😂😂
دیگه همشون بلند شدن عرفان رفت سبحانو گرفت باهم پرت شدن باز جلو پای من یعنی من زنده موندم اون شب کار خدا بود😅😅😅
سبحان _ بیا کمک
آرمان آماده نجات سبحان شد
عرفان _ الحمدالله
همو ول کردن و آرمان زحمت نکشید😂😂
بعد سبحان رفت پای عرفانو گرفت
دوباره بلند شدن یه چرخی زدن
آرمان سبحانو هول میداد سبحان آرمان
محمد مهدی دست میزد😂😂😂
بعد عرفان یه حرکت زد چسبید به دیوار😂😂😂
انقدر خندیده بودن شل و ول بودن 🤣🤣🤣
دیگه صداها خیلی رفت بالا حسین آقا شوهرعمم اومد
آرمان حالت مجهول الحال میگفت خدا بزرگ است بعدش چرت و پرت گفت دستشم کنار لاله گوشش میذاشت اومد رد شه پاش گیر کرد به کله عرفان نزدیک بود بیفته😅😅😅
بعدش حسین آقا خیلی تلاش کرد سبحان که در رفت خودش آرمان و عرفان و حسین آقا برد محمدمهدی کنار من واستاده بود
و این بود بخشی از مهمونی 😁😁😁
از صبح پاشدیم دهن روزه کل خونه رو سابیدیم😂😂😂
یکم بعد نزدیک ظهر خاله زهرا اومد کمک مامان سبزیارو پاک کردن
منم تنها تو آشپزخونه تمیز میکردم تا مامانم اومد 😫
مامان _ اون قابلمه رو بردار این گوشی بزنم بشکونم
همون موقع تلفن زنگ خورد
مامان _ بله... باشه
بلافاصله آیفون 😂😂😂
گوشی منو پرت کرد وسط خونه خیلی شیک رفتم برداشتم آهنگو قطع کردم مامانم رفت بیرون
_ این همه کار بچه من نشسته آهنگ گوش میده
_ نشستم روضه گوش بدم زار بزنم که
خاله _ هیس ولش کن کتری تون بده
مامان _ انا اون میدونه کجاست
_ بیا خاله
دادم خاله آب کرد گذاشت رو گاز
مامان _ زنگ بزن بابات بگو بیاد ماشینو ببره بیرون
زنگ زدم
_ الو بابا سلام مامان میگه....
خاله _ بیاد این ماشینو ببره بیرون
_ بیا ماشینو ببر بیرون
هنگ کرده بودم نمیدونستم چی بگم😂😂
قطع کردم
خاله _ بگو هل بیاره
دوباره زنگ زدم
_ الو بابا هلم بیار
باز قطع کردم تا بابا اومد رفتن خرید کنن با مامان
منم با خاله بودم نماز خوندم نت نداشتم وای فای هم جمع کرده بودن هرکار کردم بزور تونستم بیام بلاگفا تا شب خیلی اومدم ضعیییف بود
حالا خالم انقدر نرگس نرگس کرد
آماده شدم تا اومدن مهمونا سه چهار بار روسری عوض کردم 😅😅😅
با کوثرو فاطمه سفره پهن کردیم چیدیم
برنج خوری گذاشتیم که مامان گفت اینارو باید ببرن پایین انقدر ایراد گرفت از سفره چیدن ما آخراش دیگه خسته شد هیچ نگفت 😂😂😂😂
سه تا سفره انداخته بودیم
دوتا تو پذیرایی یکی تو اتاق
بماند که عمه معصوم عمه زهرا عمو اسماعیل و پسرعمه و پسرعموها نیومدن😒
و خیلی غذا موند چون زیاد نتونستن بخورن تو ظرفای یه بار مصرف ریختن ببرن 🙂
سفره رو جم کردیم کل غذایی که خوردم هضم شد فک کنم پنج شش بار من این سه طبقه رو طی کردم
خواهرم ممتاز شده😍😍😍
مبارکت باشه🌸🌸🌸🌸🌸
من وبمو آدرسشو عوض کردم شاید نداشته باشه نتونستم بهش بدم ولی اینجا آدرسش همونه
اگه دیدی آدرسمو گذاشتم بیا
سلام به خراسان وخراسانی ها و غیرخراسانی ها😁
امروز صبح رسیدم مشهد
روستامون که از شبی که رسیدیم رفتیم افطار کردیم
عمو علی،رضا،محمد . حسین آقا و عمه فاطمه . من بابام مامانم . مادرجون و بابابزرگ
اینا بودیم عمو حسین اهل بیتشونم خونه خودشون بودن
شب اول تاریخو دیگه تموم کردم فرستادم دیشب گفت چرا دیر فرستادی 😐خو فدا سرم چیکار کنم
نشستم به کتاب خونی همون ده جلدی که برده بودم دوتاش موند که دیگه حال نداشتم
صبحم دعای عهد گوش دادم یعنی یروز من بی گوشی بودم انقدر تغییر کرده بودم که باید میرفتم جلو آینه میگفتم :
_ بابا هو ام آی ؟ چی بودم چی شدم من ؟😂😂😂
دیگه فرداش که مامانم هی میگفت من دارم میرم من رفتم نرگسسس من رفتم
هی اعلام رفتن میکرد آخرش یه دادی زدم که خودم رفتم تو افق
چه جذبه ای
مامانم رفت تا بیشتر از این گوشای عمه مورد عنایت قرار نشده 🥲😐😐
بعدش مادرجونم اومد که بیا پایین تنهایی گفتم باشه رفتم چادرم و شالم بردارم
مادرجونم داشت درختا و سبزی های حیاطو آب میداد دیدم مهدی با گل لاله اومد
این بچه هم فهمیده من قراره شهید شم😂😂😂
خداروشکر از بابت گل لاله سر قبرم خیالم راحت شد یکی هست گل بیاره 😊😊
با مهدی رفتیم بالای تپه که گل لاله بچینیم من داشتم از خودم عکس میگرفتم دیدم رفته برا من گل بچینه 😁😄
نشستیم تکالیفشو نوشت منم که اتودم مهمات نداشت به مهدی میگفتم مینوشت تا تموم شد تو راهم خوانندگی میکردم آهنگ بیعت بعد اون جایی که میگه السلام علی المهدی هی میگفتم مهدیییی😂😂😂
همراهی نمیکرد رفتیم خونه تا مادر جون اوند عصر با زنعمو و امیر علی رفتیم سمت آغل همون خونه گوسفندا که من همینجوری میرفتم مهدیم بعد تر اومد
بعدش رفتیم برزاوا هی مهدی میگفت الان نزدیک شبه شغال داره من هی میگفت نوچ بیا بریم تند تند میرفتیم دیگه از دور دیدم چیزی نداشت رفتیم سر یه چاهی مهدی گفت توش کلاغ داره جغد داره یه چیزی گفت
از سر برگشتم مسابقه دو گذاشتیم 😂😂😂
نفس نفس میزدیم عمومم که رفته بودن باغ کولی یه بشکه فک کنم آب خورد 😅😅
دیگه بارون شد تا آخر شب خونه مادرجون بودیم رفتیم خوابیدیم خونمون تا نزدیک به ۳ بیدار بودم که کک جونمو میکند دیوونه شدم دو سه ساعت خوابیدم💔
صبح انقدرررررر سرد سردددددد یخ میزدم
وقتی خداحافظی میکردم عمو علیم بم خندید😐
_ خُ دا حا فظ
تیکه تیکه میگفتم با عمو محمدومادرجونم خداحافظی رفتم تو ماشین حالا باز بابابزرگم ووویییی پاشدم رفتم با بابازرگم خداحافظی کردم از زیر قرآن رد شدیم نشستیم تا ماشین گرم شد و خوابیدم تا مشهد
از وقتیم رسیدم تا ساعت دو بعدشم که مشغول پست نوشتن برای شما
بعد بشینم ریاضی حل کنم برای فردا 🙂
همینا دیگه خداحافظ🖐🏻😁
با علی همگام در احیای قرآن بودهای
پیشتر از بعثت احمد مسلمان بودهای
مؤمنین از چون تو مادر تا قیامت سرفراز
مسلمین آرند بر خاک درت روی نیاز
بیکاری از خودم و آسمون همه جا عکس میگرفتم
یجا بابا وایستاد چیزی بخره من درو باز کردم خوابیده بودم بعد داشت خوابم میبرد احساس کرد ماشین راه افتاد همون طوری خواب در ماشین شل بستم 😂😂😂
پام روش بود دیگه حال نداشتم پاشم ببندم
بابابزرگم صبح خودشو مجروح کرده کنار ابروش زخم شده خیلی 🤕🥲
اگه شوهرعمم نبود من راحت بودم به همه محرم بودم ولی الان فقط عمم راحته 🥲🔫
اومدم تاریخمان بنویسم برم که از دیشب هنوز مونده فقط یه درسه ☝🙄
میخوام به عموهام بگم چه کار خیری کردن سرسال که انقدر دیدار من نصیبشون میشه 😅😅😅😅
عموعلیمم که قشنگ پاهاش دراز کرده بود به من میگه شارژر آوردی گوشیم بزنم به شارژ صبحم ساعت چهار فاطمه میگه دختران شارژر ببر که بابام شارژر نداره چرااااا نمیارین من خودم گوشیم خاموش ایستگاه شارژر صلواتی زدم😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
از رمانایی که خوندم :
آرشام ها همیشه شخصیتی دارن که مغروررر با یه عالمه دوس دختر که عاشق چشم ابروشن
آراد ها یه شخصیت مرموزی دارن یعنی مغرور نشون میدنا ولی یخشون که باز میشه شرارت از سر روشون میباره
محمدا اینا جزو مثبت هایه روزگارن مسجد میرن عضو فعال بسیج راهیان نور دارای انگشتر عقیق موهاش خوش حالت ته ریش اکثر اوقات پیراهن یا سفید یا مشکی خیلیم تیشرت پوش نیستن هاا سر به زیرم هستن درس خونم هستن همیشه ام با یه دختری اردواج میکنن کاملااااا قطب مخالف خودشون
ماکان ها اینا از خط اول رمان میفهمی چه آدمایی اند جدا از اینکه همیشه در حال رفتن به سر قرارن شخصیت باحالی دارن
مثلا رمان نگام کن اولش برایه ارشیا و ترنجه ولی برایم از عشق بگو این میشه ماله ماکان و مهتاب که ماکان داداشه ترنجه
ترنج اسمه آخه😐😐😐
باز همین که نذاشته آبلیمو و پرتقال جای شکر داره😅😅😅
دخترا که :
نرگسا دخترهایی مظلوم محجبه اندکی بچه مثبتو یکدرصد درس خون بشدت زرنگو ...یه عالمه ویژگی مثبت اینا تا زمانیه که شما نرگسو نشناختین فقط شنیدین
اگر بعضی نرگسا از جمله خوده منو بشناسین تو ذهنتون اینا میاد :
یک موجود که هرچی بگی یه جواب از آستینش در میاره بهت میگه
در صورت اینکه محرم باشه طرف مقابل اونو تا سر حد مرگ میخنداند
(من چیزی نمیگم اونا میخندن )
در برخورد اول کسی بنظر میرسد که خیلی خودشو میگیره و مغروره
ولی اگر اینجوری فک میکنی اشتباه نکن اشتباه داری فک میکنی😂😂😂
و در آخر اینکه هسچ وقت یک نرگسو نمیشه شناخت
فاطمه ها : در نظر اول خیلی ساکت بنظر میان اما بسیار خوش ذوقن خوش سلیقن ولی تو رمانا زیاد فاطمه ندیدم یه رمان دیدم فاطمه خیلی دختر باحالی بود 😍😍😍
(اما در واقعیت وقتی ناراحتن سر به سرشون نزارین بزارین به تنظیمات کارخونه برگردن )
دیگه درباره اسم خودتون بگین اینکه چه شخصیتی دارین ؟
من که ریا نشه خیلی بچه خوبیم مامانم قدرمو نمیدونه حتما باید شهید شم بگن فرشته پرواز کرد
😌😎
چرا تموم نمیشهههههههه
بسه دیگهههههههه
در حال حاضر چپیدم تو اتاق مهمونا برن دیگه داره گشنم میشه تازه صحبتاشون گل کرده
آقا من گشنمه بسه عید دیدنی کردیم پاشین خدا خیرتون بده 😐😐😐😐😐😐
(دوساعت دگه اذونه هوس نکنینا😂)
(سه تا پست گذاشتم اینم مال دیشبه)
وقتی میرن مهمونی منو نمیبرن😐😐
ولی دلم سوخت به حال خودم
دل سوختنم به روایت تصویر :)
به لحظات ملکوتی و خوشمزه افطار نزدیک میشویم
یه چیزی یه گربه در تو بشکه بالا پشت بوم سه تا بچه به دنیا آورده 😐😐😐
کلا گربه ها خونه مارو دوس دارن این میره اون میاد
سازمان حمایت گربه ها :/😸😸😸
به بارون یواش داره میاد
برم عکسشو بگیرم بزارم ... از اتاق فرمان گفتن شبه نمیشه برو خونتون🙄😑
امروز ساعت ۱ پاشدم به هیچ برنامه ای نرسیدم خیلی ناراحتم ولی به من چه اونا با من همکاری نمیکنن اگر یه خواهر برادر داشتم این تاریخ کوفتیه منو مینوشت خلاص میشدم
هوس شله زردم کردم یکی شله زرد برا من بفرسته 🥲
شله زررررررررد
شلهههههههه
یک برنامه طاقچه نصب کردم هر دفعه طفلک میگه بیا دلتنگتیم دوست داریم
میخواستم پاکش کنما ولی دلم نیومد از نعمت محروم شه
ماه رمضون چی داره که تا سحر من بیدارم
خدایا چه فرمولی رو ما پیاده میکنی که تو مهمونیتون خواب نداریم
بخور بخورم که تعطیله غیبتم که استغفرالله تلویزیونم که چیزی نداره
اینا به کنار من چرا همش از کل بهشت فکرم میره جای مشروبات حلال عجیبه یا نهر شیر
خدا من شیر انس چندان خوبی ندارم دوغ ندارین ؟
اینایی که میان تجربه مرگ میگن باید بپرسم اونجا بستنی فروشی یا نه
یعنی اونجا ماه رمضون زولبیا و بامیه نمیدن ها دگه کنارمون نهر عسله زولبیا چرا بخوریم 😐
یکی منو بزنه مخم جا به جا شده
لپ محمدمهدیو کشیدم کوبوند تو سرم 🤕
همش تقصیر توعه کوثر باید تورو اعدام کنم
نمیدونم چرا ولی هرچی هس تقصیر توعه
من بچه خوبی بودم تو منو از جاده اصلی انداختی جاده خاکی حالا بیا مخ منو جم کن
بیا پاسخگو باش مخ من کو ؟
یک عدد دانشمند نرگس نامی توسط کوثر ملون
هنگام یافت او با ۰۵۱۴۸۸۸۸ تماس بگیرین 😁😁😁
با تشکر روابط عمومی صدا و سیمای خراسان رضوی 🙏🏻🙃
قسمت بالا سحره قسمت پایین افطار
کمتر از یک ساعت به اذون پا میشیم بعد خیلی ریلکس غذا میخوریم دقیقا وسطش دعا شروع میشه تا 10 دقیقه به اذون همینجوریه 😂😂😂
حالا بابام میره وضو بگیره :
بابا زود باش
بابا دو دیقه دیگه اذونه
بابا چیکاار میکنی ؟
احساس میکنم سرویس بهداشتی حمومههه شرشرشرشر چه خبره آب سرمایه ملی
اگر یه وقت خدای نکرده آب مملکت خشک شد یکی از مظنونی
( بابای منه 😂😂😂)
حالا الکی فقط شوک میدم من همون لحظه نشستم تو آشپزخونه لیوان آب دستم بزور دارم میخورم
تا اذون یه دریای خزر شعبه دو میزنم ✌🏻😅
وای یه موقعی انقدر آب میخوردم تا بیست بعد اذون صدای آب میشنیدم شالاب شالاب 💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦
امسال از اقیانوس به دریا تبدیل شده 😁😁😁
حالا مامانم نمیتونم چون تا اذون دور آشپزخونه هی میچرخه میگم اذون دادن اصن نمیگن چی میگی تو ؟😂😂😂
بعد یه انرژیم داره تو طول روز تازه میگفت ماه رمضون خوبه نه از نظری که ناهار درست نمیکنن از نظر اینکه بابام دیگه بعد افطار تا فرداش خونس میگه میتونیم بریم جایی اما بعدا دیگه تا ده شب بابام نیس نمیشه
منو باش فک کردم دلتنگیه 🙄🙄
حالا شایدم هس همچیو نباید به بچه گف 🤐
هااااااا راستی مامانم سر شب میگفت بریم از پرورشگاه چهار پنج تا بچه بیاریم
حالا من داشتم ظرف میشستم 😐😐😐
اگه داوطلب شن ظرفارو بشورن خونرو مرتب کنن درس خونم باشن خبرکشی منمنکنن اذیتمم نکن من حرفی ندارم
میگم خب باید یه چیزی به نامشون کنی
مامانم _ این خونه اون خونه به خونه دیگم تو روستا اینا سه تا ماشین و خونه از یکیشون چهارتا
_ من چی ؟ من درسته ارشدم ولی قرار نیست فداکاری کنم😂😂😂
مامانم _ حقوقم برا تو
_ حقوقت چقده؟
مامانم _ شش میلیون
_ شش میلیون خرج یه روزمه 😐😐😐
یعنی این انصافه اونا دو میلیارد سه میلیارد
من بچه ارشد من اولی شش میلیون این دیگه ظلللللمههههه تا اون موقع شش میلیون دو صفحه تخم مرغه با نوشابه و کالباس🤕
تک فرزندی خوبه اصن نخواستم برادر خواهر اینجوری قوم مغولن😂😂😂😂
غارت گرا دور شین دورشین اه اه
پنجشنبه
کوثر _ پاشو پاشو دگه نرگس پاشو
بالشت پرت میکرد به سر بدبخت من
_ امشب میری خونه مادرجونت میخوابی
کوثر _ خونه تو نیس خونه عمومه
بزنیش بره تو دیوار مزاحم حالا بیدار کردن خودش کار حضرت فیله منکه لگد میزنم پا میشه😁😁😁
از آش دیشب همه قیافه ها مریض و پکر بود 😐😐😐
آخه آش کی شب میخوره آش صبح خوبه ظهر خوبه نه شب که میخوای بخوابی
من تا ظهر فک میکردم مریض شدم ولی نشدم دیگه خوب شدم 😊
با کوثر و خاله و عمورضا رفتیم خضری ما که روزه نبودیم ولی خاله و عمو و بابا و مامانم که روزشون درست بود گرفتن
کوثر از اولش به نیابت بستنی اومد بعدشم نیتش خراب شد چون درش بسته بود
بعدش رفتیم امامزاده یه خانمه در اومد انقدر باکلاس راه میرفت فک کردیم از مکان مهمی در میاد یه نگاهی به ما کرد بعد رفت 🙄😂😂
بعدش رفتیم تو امامزاده نماز عصرم خوندم اومدیم هیچیکیم نبود جز ما
بعدش کوثرخانم ایده میدن بریم رو تاب بشینیم بعد دستامون باز کنیم عکس بگیریم
ما رفتیم عمو گف همونجا میاد دنبالمون
حالا هوای بارونی تابا خیس 😐😐😐😐
اینا تقدیم به تو کوثر👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻
🔫بکشمت باهمین تفنگه 😑
عمو رسید میخواستیم بریم دیدیم خالم هی دستاش بالا پایین میکنه ما موندیم بریم یا بیایم چیکار کنیم
بعد گفتیم خاله داره میگه برین خونه مادرجون
حالا خالم رسید میگه گفتم از اینجا نیاین از رو آسفالت بیاین
یاد الله اکبر مامانا وسط نماز میوفتیم که هزارتا معنی میده
یعنی یه دست بالا پایین کردن یعنی از رو گل نیاین از آسفالت بیاین
تو خونه از درخت مادرجون تازه شکوفه زده بود عکس گرفتم با در دیواراش کوثر رفت هی میگفت من رفتم در بستم رفت درم قفل کرد
به در زدم باز کرد
_ اَمَق
تنها فحشی که اون لحظه گفتم ینی حرصم خالی شد دیگه رفتیم خونه تا شبش که شام خوردیم با کوثر تو سر کله هم زدیم خندیدیم خار خاصی نکردیم .
جمعه
صبحم ساعت ۳ جم کردیم رفتیم خونه مادرجونم سحری کردیم راه افتادیم سمت مشهد
مزار شهدا و بهشت رضام رفتن ولی من با شلوار سفیدی که روش دراکولای صورتی داره و دمپایی های زرد و چادرم که صب کشش کنده شد میاده میشدم فضای معنویو منحدم میکردم از تو ماشین فاتحه فوت میکردم
کمرم خشک شد هی میگیم خاله لنگام جا نمیشه میره وسط در و صندلی میگه نه تو بخواب
حالا خوابیدما ولی ده بار بیدار شدم یه بار محمد درو وا کرد گف ای کیه 😂😃
بقیشم خود خالم یه نخم درستش بود تو صورتم زد خوابم بپره 😭😭
دیگه کلا خوابم مرید عین معتادا شده بودم انگار مواد بهم نرسیده رسیدم خونمون بهتر شدم
دیگه اخبار دیگه ندارم بگم 😁
اینم ساعت ۵ صبح که حرکت کردیم مشهد
چهارشنبه
از اتاق اومدم بیرون دیدم مهدی نشسته کنار بخاری کلا بچه های کم حرفیم هستن فقط لبخند میزنن🙂
خاله آشپزخونه مرتب میکرد مامانمم لحافارو جمع میکرد نشستم شله زرد خوردم خیلی شیرین بود گذاشتم یخچال رفتم بیرون انقدر که گفتن پاشو برو سلام کن برو سلام کن برو
با محمدمهدی رفتم خونه هیچکی نبود بعد مامانم اومد گفت مادرجون تو اون خونس
بعد مادرجون رفتم خونه عمو رضا که عمو علیو ببینم هم منو دید باز گرمی میخوری آقا اینا غرور جوونیه چرا کسی نمیفهمه 😐😐😐
حالا خودش ریشاشو زده باهاش روبوسی کردم رفتم جلو آینه ریشاشو برداشتم از صورتم
میخواستم بگم شمام دفعه بعد ریشاتونو زدین یه چیز بکشین رو صورتون دیگه کسیو پیدا نکردم
تا محمد گف برم سیر بیارم از خونه مادرجون اونجا زنعمو محمد دیدم بعد زنعمو علی
داشتن با خاله گوشت پاک میکردن
سیر دادم آرمان همشم مینداخت هی میگم ننداز اینجا من ورنمیدارم مینداخت زیر مشک گوسفند بدم میومد بردارم
_ آرمااان خدا لقدتت نکنه ننداز بندازی خودت برمیداری به من چه
هر هر هر میخنده 😂😂😂
تا خونه مسابقه دو گذاشتیم بعدش که کوثر و فاطمه و شوهر فاطمه اومدن
همین کوثر دیروز میگم وخ بیا میگه مگه کجایه هی میری من نمیام مننمیام من نمیام
فرداش خیلی خوشحال و خندون اومد 😐😅
میگه حال نداشتم اون موقع تا وقتیم خونه ما بود صداش مینداخت تو سرش اذ قال همون اول سوره یوسف همون دوکلمشو میگفت اونم مثه عبدالباسط مثلا
یه آهنگیم میذاشت( غمارو ازت دورش کنم چش حسودارو کورش کنم )
انقدر گذاشت میخواستم بزنمش یکی دیگم بود یادم نیست
ها داشتم میگفتم ...😁
بعد زنعموها دیگه رفت تا نهار که من همو محمدو دیدم بعدش عمو حسینو
صبحم بابابزرگو دم در دیده بودم
بعدش زنعمو حسین دیگه سلام کردنم تموم شد یه نصفه روز زمان برد من به همشون سلام کنم تازه به این نتیجه رسیدم من چرا انقدر عمو دارم 😄😂😅
بعد ناهار که با سمانه رفتیم یجا پیدا کنم عکس بگیرم دیگه محمدمهدی با سیخ میزد پاشو بریم خسته شدم خودشم جلو جلو رفت
اومدم خونه سویشرتم بردارم برم دوباره بارون شد دیگه نشستم محمدمهدیم رو پام خواب بود
کوثر یه بازی میکرد رفت خوابید محمدم همون کنار بخاری خوابید منم نشستم به بازی کردن
تا شب که باز رفتیم خونه مادرجون و دوباره اومدیم بخوابیم
سه شنبه
شب رسیده بودیم من رفتم خونه مامانو خاله بابا خونه مادرجون چون شلوغ بود نرفتم حوصله شلوغی نداشتم خوابمم میومد جوری که تو ماشین همون حالت بدون اینکه سرم بجایی باشه خوابیدم😂😂😂
حالا خونمون سررررررد با پنج تا پتو کنار بخاری خوابیدم ولی خوابم نمیبرد شارژم نداشتم
دیگه رعدوبرق شد من تنها تو خونه اصن نمی ترسیدم
دیدم گوشیم یه زیر ده درصدی شارژ داشت همونم مصرف کردم چت کردم 😂😂😂
دیگه خاموش شد شارژمم نبود تا فرداش که زدم به شارژ
سلام عیدتون مبارک😍
ماه رمضون مبارک😁
روزه هاتون قبول نمازاتون قبول 🤲🏻🤍
ظهر جمعتون بخیر 🌝
این چند روز و نوشتم عکس گرفتم خیلی زیاده قسمت قسمت میزارمش
سلام سلام 😍
عیدتون مبارک 😁
ما اومدیم روستا عکس گرفتم بزارما ولی نشد اومدیم حالا برسیم مشهد میزارم الانم نت خرابه کلا😑😐
نیم گیگ رفتم از گوشی مامانم زدم به گوشیم 😂😂😂
خودم داشتم ولی نمی گیره 🥲
قراره فردا روزه بگیریم ولی مننمی گیرم چون نمیتونم اینجا بگیرم
فعلا👋🏻
سلام خدمت دوستان همراهان گرامی 😁😁😁
ان شاءالله که حالتون خوب باشه 😍🤲🏻
دیروز درگیر خرگوش درست کردنو تخم رنگ کردن بودم ولی امروز باز پاک کردم دوباره کشیدم 😄😂درگیر بودم با خودم
از صبح پاشدم چیزی نخوردم قراره با مامان بریم بیرون وسایل مورد نیاز بخریم🤩😂🤩
برنامه ریختم برا درسا ولی تو خونه تکونی نشد بخونم از اونجایی هم که وقتی عید بشه چهار روز بعدش عیده قرار بود بریم روستا که نشد عید فطر میریم
و اینکه دیدم همتون دارین از آنچه گذشت 1401 میگین
سال 1401 خب برای من به شخصه سخت گذشت
انقدر که همچی درهم برهم بود تا میخواستم یک اتفاقو بفهمم پشت سرهم میومد انگار یه بارونی میومد که قطع نمیشد
سالی بود که حقیقتا از خیلی چیزا بدم میومد حتی از خودم
یک جاهایی خیلی کم میاوردم مغزم اتصالی میکرد همه چی بهم میریخت 😂
اما به غیر از غم و غصه هایی که امسال داشت یه شرینیام بود که حال آدمو خوب میکرد 😍نمیشه فقط بگم امسال زهرمار بود 🙄😅😅
آنچه که به من گذشت ..سخت بود از خونه تا درسها و همکلاسی و افکار و عقاید و شکست و موفقیت همه چی مثه یه دارکوب تو مخ من شد ولی خداروشکر تموم شد 🙂👋🏻
401 بری دیگه برنگردی 😂😂😂
و اماااااااا تصمیماتی امسال دارم براتون بگم 😃😃😃
اینکه....
افزایش اعتماد به نفس میدونم اعتناد به عرشم ولی بیشتر میکنم😂😁
دوم تصمیم دارم تو تابستان کلاس طراحی و یک زبان دیگه برم من فک میکردم زبان انگلیسی خیلی سخته چرا انقدر آسونه خب من حوصلم نمیکشه در این راحتی😐😐😑
دوم قرآن حفظ کنم چون تاثیرشو دیدم میخوام مجدد برای حفظ اقدام کنم تا حالا دو سه باری شروع کردمو ول کردم
دیگه شاید ورزش بلند بشم انقدر نگن بچه ابتدایی احساس میکنم بقیه فک میکنن با یه بچه کلاس ششمی طرفن چیکار میکنین انقدر دراز و کشیده میشین 🤔🤔🤔
اما تصمیم بعدی دارم یادم نمیاد
خدایا کمک کن من همینارو انجام بدم من 😁😍😂
سالی با ایمان تقوا عمل صالح در پیش داشته باشید
یه پست دیگه دارم ... بعد سال تحویل🤩
از تجربیات آشپزیم بگم براتون یه روز ظهر ماکارونی میخواستم بپزم که اگه مامانم نمیرسید ماکارونی هارو با یه پارچ روغن میخوردیم ولی بازم روغنش زیاد بود دیگه کسی نتونست خیلی بخوره
از نیمرو درست کردم مثلا میخوام برگردونم هم پفش میخوابه هم طلایی طلایییی که شبیهه ته دیگ میشه
از اینکه مامانم میگه مواظب باش غذا نسوزه زیرشو خاموش کن که یا میسوزه من میرم خانوش کنم یا خود مامانم میاد
از سیب زمینی سرخ کردم که میتونم کارخونه خلال دندون خوراکی تولید کنم ( به احترام کارآفرین مملکت یه کف مرتب سوت بلبلی هم پذیرا هستیم 😎😎) خواهش میکنم کاری نکردم که من 😁🌱
تنها در خوردن تبحر شگفت انگیزی دارم 😂😂😂
حالا همچین همه چیز خوارم نیستم اینو فقط در حوزه چیپس و پفک کیک آبمیوه و پاستیلو لواشک و دونات و بستنییییی اینجور چیزا منظورمه 😋😋😋😋😋
یکی از شاهکارام : 🤩👇🏻
بستنی عروسکی که میخواستم مثله قبلی ها مهمون دل رودم نداشتم بچه بودم خیلی اون موقع مثلا به الان میشه گف هوای نفسمو نگهدارم😌😌😌
یکساااااااااااااال فک کنم تو یخچال بود 🤐🤐🤐
واقعا خیلی هوای نفسمو نگهداشتم البته اینکه یادم هم رفت بستنی تو یخچاله میشه گف به نگهداشتن هوای نفسم کمک کرد و اون بستنی در کمال ناباوری و بی لیاقتی و کم سعادتی فوت کرد من نخوردمشا انداختن بیرون 💔🥲
امشب نشستم تخم مرغ رنگ کنم سه تاش خراب شد شستم یکی از چهارتاش درست در اومد اونم چون اولی بود و حوصله داشتم🖌🥚
بعدش بابام اومد درم قفل کرد حالا اومده بالا نمیدونسته مامانم بیرونه به من میگه برو درو باز کن😐🙄
قلمو تخم مرغ بدست درو باز کردم اومدم بالا وااااای این برنامه حامد سلطانی یکی اومد ۱۱ تا بچه داشت خدا زیاد کنه چه خبره واقعا ؟ 🤐😐
بعدشم اینکه مهران غفوریان یجا گفت طرف آدم بدرد بخوریه گفتم آدم بدرد نخورم داریم؟😂😂😂
مامانم _ آره ... تو
من زوم تو تلویزیون بودم یکم طول کشید تحلیل کنم😐😐😐😐😐😐😐
علاقه ها رفته بر باد 🖤
زنگ اول دفاعی داشتیم که گفته بعد عید و کلاس نبود زنگ دوم دینی بود که پنج تا برگه فرستاده حلش کنیم از چهارتا دانش آموزم پرسید
زنگ فنون شش تا بیت داد بیت پنجم اسم منو گفت که بگم ترصیع یا موازنه توضیح بده همونجور داشتم پفیلا میخوردم کپ کردم چراااا من ؟😐😐😐
دیوار از من کوتاه تر نبود ویس دادم احسنت بم داد 😊😁😍
دیگه در حین کلاس با نگار و آسیاب حرف میزدم آخرم مامانم اومد پفیلاهارو جمع کرد برد آجیلامم تموم شده
الانم زبان داریم اراده مدرسمون واقعا ستودنیه تو آموزش حالا کار خاصیم نمی کنیم بعضیا حاضری میزنن میخوابن بعضیا مث ما باهم حرف میزنن میخندن بعضیا کلا نیستن 😂😂😂
اینایی که ماماناتون خونه دارن خداروشکر کنین الان تو خونه ما یا زنگ میزنن خانوم فلانی یا من میخوام ویس بزارم مامانم ویس گذاشته
از صبحم مخ منو با طرح مهمانی در مهمانی صاف کرد 🤕🤕🤕
راستی دیروز یه ابتکاری زدم با تخم مرغ و سیب زمینی ولی تخم مرغا پخت سیب زمینی نپخت سیب زمینیم سرخ کردم
بیصتر شبیه خلال دندون شد یا سیب زمینی سرخ کرده با سس خوردم از گلوم رد بشه😁😂
دیگه همینا
خدایار و نگهدارتون دست خدا یارتون😁🌸🤲🏻
داریم به روزهای ملکوتی ماه مبارک رمضان نزدیک میشیم🙄
به روزهایی که در یخچال باز میکنی تمام محتویات یخچال داد میزنن " روزه ای درو ببند بزار ما دو دیقه از دستت آسایش داشته باشیم"
به روزهایی که از دم شیرینی فروشی رد میشی با بوش افطار میکنی 😂😂😂
به روزهایی که زل میزنی تا الله اکبر بشه و تا اون لحظه چشم از تلویزیون برنمیداری تا اذون پخش بشه و معده عزیز و از عزا در بیاری 😋😋😋
به روزهایی که دوستات تمام یخچال و سوپری هارو میارن جلو چشمات میخورن بعد میگن روزه ای تو ؟😐
به روزهایی که قراره ما دانش آموزا امتحان بدیم😑😑😑😑
به روزهایی که همه بدو بدو میرن یا مسجد یا برا افطار نون بخرن یا زولبیا بامیه من تازه فهمیدم زولبیا هندیههه( اگه میدونستی که آفرین نمیدونستی یاد بگیر من چقدر در این عرصه فعالم اطلاعات عمومیم چقدددر بالایه😌😎)
یازده روز دیگه...
از ۴ فروردین تا ۲ اردیبهشت🌿💚
رو لب هااااست نور و قدر و کوثر و طاها
ذکر نورانی عاشق هااااا تسیبحات حضرت زهرا
الله اکبر این همه شکووووه
الله اکبر این همه جلاااااال
تو خیابون که راه میرم همه دست تو دست
همه هنذفری یکی تو گوش این یکی تو گوش اون یکی
دستاشونو مشت کردن تو دست هم لی لای لی لای میکنن
بعد برمیگردن یه لبخند ملیحم تحویل هم میدن سمت حرم حرکت میکنن
من همون لحظه : 🏃♀️🏃♀️🏃♀️
مث میگ میگ دارم راه میرم به کلاسم برسم درحال که کیفم از سبکی دائم از دوشم میوفته و پاهام داره استخوان میشکونن
حالا سرکلاس دبیر میگه :🙄🤐
وقتی به دنیا میای تنهایی میمیری تنهایی ( خودشم مجرده)
و طوری سخنرانی کرد که نتیجه من شد :
یک عقاب همیشههههه تنهاست😎🦆
وقتیم برگشتم چون تاریک بود یکم یه تیکه از مسیرم سایه دیدم😂😂😂
حالا من در حالت عادی گاز میدم پرسرعت😂 ولی این دفعه بیشتر رفتم دیدم یهو یک آقای هدفون به گوش با کیف باشگاه پیچید جلو من رفت تو کوچه 🙄😐
حالا میخواستم کوچه رو بن بست کنم نمیشد من رد شم ایشون بره وااا😑😑😑
ها دبیرمون گفت خرید عید نکنین و مراعات پدرمادراتون کنین نمیدونه اصن نگفتن پاشیم بریم خرید کلا حرفش خونه ما نییسسسست
ولی واقعا جنسا گرون شده طوری که خودم میترسم برم قیمتشو بپرسم فقط نگا کردنش مجانیه 🙂😁
سلامی با خستگی زیاد😁
امروزم مثه دیروز منتهی کمتر از دیروز بچه ها اومدن
امتحان فارسی نگرفت گف تازه برای حاضرین مثبت میزارم و رفع اشکال کرد
زنگ بعدم جامعه و اقتصاد داشتیم که گفت مدیر گفته امتحان بگیرین درس بدین کسایی که نیومدن به خودشون ربط داره
دبیرم گف من وجدان دارم نمیتونم قراره بعد عید ۴ تا درس اقتصاد جامعه بگیرم بشینین بخونین امتحان بدین 😐🔥🥀
بنده هم دو درس اقتصاد دادم شدم ۱۸ جامعه دادم کامل شدم 😍🤩
یکی از بچه ها گوشی آورده بود گوشی هارو میزارت تو یه شکافی پشت صندلی دبیر بعد دیدم صدای اذون میاد یه لحظه گفتم صدای اذون از کجاست از گوشی کیه خوبه دبیر نبود پرید رفت قطعش کرد😂😂😂
بعد اینکه دارم وصیت نامه تنظیم میکنه خواهرام که تو وب هستین لای کتاب تاریخم گذاشتم یادتون باشه😁👌🏻🖤
و داشته باشید یک سکانس مادر دختری❤ :
_ مدرسمون امروز خیلی کم اومدن درس نمیدن امتحان نمیگیرن
مامان _ نوچ تو برو
_ میگم کسی نمیاد خب
مامان _ اصن هیچکی نباشه تو برو
_ برم با خانوم..(سرایدار) تخمه بشکونم چیکار کنم؟
مامان _ نه اصن جارو دستت بگیر جارو کن
_ مگه وظیفه منه من چیکارم اونجا کلاسا بعضیا خالیه همه رفتن درس میخونن
مامان _ واستا فردا بیام اکه اجازه دادن بیا خونه
_ اونام اجازه میدن !
مامان _ من اگه بدونم تو میخونی میزارم بمونی ولی تو میخوابی
دیگه بقیش یادم نیس فقط داشت زنگ میزد به بابام کارش داشت حرصم گرفت من حرف میزنم هی زنگ میزنه سیمو کشیدم چارتا چیز گفت بخاطر اینکه اینهمه زحمت کشیده بوده تلفن وصل کرده و من خرابش کردم حالا خدابم نبودا ولی خب
دیگه همینا خداحافظ🙂👋🏻
عیدتون خیلی خیلی خیلی مبارک 🌸😍
امروز کلا محله رو بچه ها نوجونا اداره میکردن ولی من آخر نفهمیدم جایی که ترقه میزون کجا بود
کل محله رو دور زدیم دوبار شربت خوردم😂😂😂
تازه یه کامیونم رد شد با یه عالمه موتور فیلمم گرفتم
بعدشم که برگشتیم در مغازه بابا واستادیم عمو رضا اومد
دیگه همینا منم عازمم ولایتم الان اگه نیومدم نت ندارم 😂
خداحافظ👋🏻🌸
مدرسشون کنار هم بوده مدرسه کنار گاز انداخته بودن بو میاد تو مدرسه خواهرم
خلاصه بعد اینکه به مدیر و معاونا دبیرا ثابت میشه بو میاد
میگه دبیرا سوار ماشینا رفتن و بچه ها ترسیدن دوییدن بیرون
کوثرم اومده خودشو برسونه خونه که میافته آیفون میزنن به فاطمه میگن خواهرت جلو دره تا میاد پایین میبینه کوثر نیس
انقدر هول میکنه یادش رفته کوثر متوسطه اول نیست و دومه میره اونور وایمیسته
دوستاش رسونده بودنش آمبولانس کوثرو برده بودن و کوثر نبوده
یکی از مادرا اسنپ گرفته بوده که شوهر عمه ما در میاد با شوهر فاطمه و فاطمه و مهدی میرن امام رضا
شوهر عمم بار اول ندیده بار دوم دیده کوثر با ماسک سروم رو تخته
حالا از اشکا نگم براتون دیگه
الانم حالش خوبه
خودمم گریم گرفت 💔
طبق معادله، منفی در منفی میشه مثبت، قاطر بچه اسب و الاغه، پس دوتا مکروه یعنی حلال!
🙄😂😂😂
مرزهای ریاضی جابه جا شد
این یه قسمت از کتابه 🤏🏻
باحاله ولی 😁😁😁
فک کردم قراره بریم حرم ولی رفتیم بهشت رضا خونه مادرجونم بابابزرگ بابام پیش عمو جلیل نرفتیم
اولش رفتیم گلزار شهدا یه طرف سلام فرمانده میخوندن یه طرف عشق زهرا علی
بعد اینکه عکسارو گذاشتم تو گروم فاطمه میگه کجای من خواجه مرادم 🙄😂😂😂😂
به دلم افتاده بریم خواجه اباصلت 😁😁
دیگه دارم تدریس میکنم دینیو برای مامانم یه جاهایی هم بحثمون پیشه 😂😂😂😂😂
دیگه تک به تک نمیتونستم ولی یاد همتون بودم یه دور زدم گلزارو مامانم همش میگفت عکس نگیر صلوات بفرست قرآنبخون😄😄
یه جاهایی وسط فیلمام حرف میزد حرص منو درمیاورد 😐💔
دیشب خیلی ناگهانی دیدم مامانم اینارو آورده دوتاشو خوندم خیلی قشنگ بود 😍❤
از دیروز عربی بخوام بگم دیگه کلاسام دارم تنها میرم البته فرار میکنم دوست ندارم کسی باهام بیاد آخه مامانم نمیتونه با من راه بره من تند تند میرم بعد اگه مامانم باشه هی برمی گردم 🙂
دیگه انروز نتونستم بابام پیاده منو رسوند دم آموزشگاه اسپیکینگ دادم خیلیییی آسون بود
این تیچر قبلیم که منو یادش بود به من میگفتن چوپان چون یه بار خاطره گله چرونی و گدسفندای بابابزرگمو اینا دیگه منو چوپان فرض میکنن 😂😂😂😂
امروزم که پدر بنده میره ده میلیون میرنه به حساب یه بنده خدایی اشتباها از صبح با مامان به این طرف اون طرف زنگ زدن رفتن بانک اوضاع خراب بود
امروزم که اومدن از قالیشویی فرشامونو بودن مت رو قالیچه ریاضی حل میکنم😎😌
دیگه اینکه داشتم تو راه میومدم یه خانومی محجبه نبودا بی حجاب بی حجابم نبود لبخند زد لبخند زدم یکم رد شد گف خسته نباشی از مدرسه اومدی گفتم سلامت باشی کاملااااا یخ زدم یهو گف من اینهنه تو طول مسیر اومدم یه نفر نگف خسته نباشی😁😄
تازه اومدم مامانم مرا در آغوش کشید چون از گوگل فهمیده خانومه تو پشتیبانه قلمچیه دیگه متوسل به گوگل شده 😆😆😆
میگن سرعت العملت ضعیفه خب خسته شدم برو از بالا چی بیار اینو بیار اونو بیار
اه خب پدر من چقدر دوری از خونه با خودت ببر من هی بالا پایین نشم
وقتیم پیاده راه میرم تند تند پای چپم انقدر درد میگیره خشک میشه
ظهرم نگفتن ماشین نیست من پدرم در اومد تو یه ربع خودمو برسونم کلاس
فعلا خداحافظ👋
بسم رب الشهدا و الصدیقین
سلام خدمت آقایون و خانوما😁😁😁
حال شما؟؟ خب امیدوارم حال همتوووون خوب و عالی ... باشه و اینکه...چالش داریم (در همین متخصر😂😂)
این چالش صرفا جهت سرگرمیه همه میتونن توی وبشون انجام بدن 👌✔
جوابشو کامنت نکنین تو وبتون هم جواب بدین هم دعوت کنین
به سوالاش ایراد بگیرین بخندین یا... دعا میکنم فردا یه سوتی وحشتناک بدین ملتو دل شاد کنین😁😌😎
1- آیا رازی داری که از فاش شدنش بترسی یه چیزی که اگه کسی بفهمه حاضری هر جیزی بدی تا ساکت بشه 🤔
2-تا حالا شده از یه نفر بیخود و بی جهت بدت بیاد 🤔
3-اگر دبیر یا استاد یا معلم مدیر میشدی یه شخصیت خنده رو داشتی خشک و جدی ؟ 🤔
(منظورم از خنده رو دیگه هر هری نیست همون خوش برخوردی🙂)
4-دوست داری شخصیتت نزدیک به چه شخصی باشه🤔(چه معروف چه غیر معروف)
5-تو فامیل کیه که باهاش خیلی گرم میگیری ؟
(دخترعمویی نوه خاله مادری بچه نوه خاله پدری) باذکر نسبت بیان شود🤔😁
6-شغل هایی که دوس داری امتحانشون کنی ؟ 🤔
7-اگر قرار بود یک آرزوت در لحظه برآورده بشه چی میگفتی ؟ 🤔
8-از یک تا صد به خودت چه امتیازی میدی ؟🤔
( ظاهری اخلاقی .. همش یه عدد از ۱ تا ۱۰۰)
9-وقتی دلهره و استرس داری چیکار میکنی ؟ 🤔🙂
۱ - قرآن میخونی دعا میکنی 🤲🤍
۲- ورزش میکنی🏋🤸
۳- با گوشی سرگرم میشی به کسی زنگ میزنی📲💁🏻♂️💁🏻♀️
۴- میخوابی😴
۵- جدی نمیگیری 😐
۶-خشن میشی همرو میزنی 🔫🪓🏹
۷- نقاشی میکشی کتاب میخونی 📚📋🖌
( اگه تو گزینه ها هست که بزن اگرم چیزی نگفتم خودت اضافه کن بعدم اینکه میتونی هرچندتا گزینه خواستی انتخاب کنی)
10-یک جمله انگیزشی بگو ؟ 💪👀
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
راضی بودی? سوالای بیشترم داریما تعارف نکنین 😂
هرکس رو خواستین دعوت کنین بعد اگه وب داشتن و آدرسشونو بزنید
یه چیز مهم آدرسمو بزنینا من زحمت کشیدم سوال طراحی کردم 😌😎
اینایی که تو وبم هستن همهههه دعوتن هم خوانندهه های زیر آب و بالای آب
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌊بالای آبی ها :🌊
زنگ انشا
کافه دل
سرباز
پسر آبی
مینامی
dracula( فک کنم اگه اشتباه نگم)
دیگه همه بیاین 😁😁😁😁
زیر آبی ها :💧
از اتاق فرمان خبر اومده شناسایی صورت نگرفته
حسش نبودم برم مدرسه ولی پاشدم رفتم زنگ اول نشستم شعر حفظ کردم😑🥴
اقتصاد و جامعه اصن امتحان گرفته نشد ولی ما آماده شدیم برای جامعه همه اونایی که میخواستن امتحان بدن اومدن اینور بعد یهو گفت
امتحاننمی گیرم ولی اینایی که اومدن اینور و خوندن هفته دیگه امتحان نمیدن😎😎😎
اگه یجا با عقل سلیم کار کردم باور کنین همینجا بوده😂😂😂
به زنگ آخر هرچی نزدیک میشدیم حالم خراب تر میشد جلوی ماعم دوتا اومدن ونگ ونگ ونگ حرف زدن عین صدای حشرات مزاحم 😑😑😑
انقدر تابلو اعصابم خراب بود که دبیر به اون دوتا گفت من به شما نمره مستمر نمیدم گفت چرا ما گوش میدیم شما اینو گفتین اینو گفتین ما داریم در مورد درس حرف میزنیم🙄🙄🙄
بعد این دوتا همیشه میگن پنجره هارو باز کنین خب ما سردمونه اونا با کاپشنن بعد هی گرمه گرمه میکنن الناز فاطمه رفتن به ستایش گفتم بیا جلو داشتیم یخ میزدیم پنجره تا ته باز کردن دیدم نمیشه ستایش داشت یخ میزد منم یه امروز کاپشن نبرده بودم رفتیم عقب نشستیم تا زنگ آخر ستایش بهم گفت سرخ شدی 😪😫😩
هم بی خوابی دیشب هم خط خطی شدن اعصابم تازه با اونام قهر کردم چرا پاشدیم فداکار تر نبود حالا نه من چیزی از درس فهمیدم نه اونا🤐😬
از کلاس دراومدم مامانم تو دفتر بود کارنامه دستش یهو دیدمشا😂😂
بعد گفتم بریم خب گف بزار برا انضباطی
میدونین دلیلش چیه انضباط 19.5 من ؟
دلیل ناخن باند در ۱۱مهر بوده 😑😐😑😐😑😐😑😐
مامانمم گفت واقعا را نداره گف نه و فلان مامانم راست گفت پس پرونده آماده کنین
هی ننه هی ننه نکن اینا زیرچشم حالیشون نیس😂😂😂😂😂
حالا میخواد بره اداره بگه که از وضعیت مدرسه و نمره دادنشون راضی نیست
از اونور با بابای الناز اومدیم دیگه مامانم و باباش مذاکره میکردن سر مدرسه 👈💥👉
رسیدیم خونه کلا بیهوش شدم زبان میان ترم داشتم نرفتم ریاضیم زنگ زده چرا نیومده انقدر مامانم گفته مریضه مریضه اینبار گف نمیدونم چشه هرماه آیت سه چهاربار کلا مریضه حالا یطوری گفت خودم فک کردم بیماری خاصی دارم😂😂😂
فعلا اخبار دست اول امروز ایناست
و خبرای جدید
نوشتن سوالات اقتصاد و جامعه از کتابای فاطمه کتاباشو گرفتم میگه آخجون سبک شدم میگم خب من سنگین شدم 😂😂😂😂
فردا جز تفکر ریاضی و تاریخ تدریس ورزشی که خدا به بچش عمر با عزت بده رفتتتتتت که بیاد 😆😆😆😆
(ما جزو خوششانس هاییم چون در هفته یک زنگ کامل با یه تک زنگ بیکاریم خدایااااا شکرت اون زنگم کار مثبتمون یا خوابیدن یا حرف زدن در مورد ازدواج و عروسی های فامیل و آبجی داداشا کلا خانوادگی 😁😁😁😁)
و کنفرانس تفکر فردا کنسل گفت بخونین بعد اینکه کلاسم ندارم باید بشینم برا میان ترم زبان بخونم
اینا مال دیروزه
امروز مامانم منو بیدار نکرد فقط گف از اینا بخور با اینکه میدونست امتحان دارم اصرار نکرد برم خداروشکر حرفام ثابت شد الان حالم بهتره از اون موقعس
مدرسه ما اومدن گفتن دبیرا فقط روزی یه امتحان باشه
حالا اونا به یه درس میگن پرسش به دوتا به بالا میگن امتحان
حالا گفتن پرسش عیب نداره فقط روزی یه امتحان
دبیرام میام میگن من امتحان نمیگیرم من پرسش میگیرم حالا قیافه هایه ما این شکلیه🙄🙄🤐🤐
انگار برای پرسش قراره کتابو نگا کنیم برای امتحان قورت بدیم این چه استدلالیه
فردا اقتصاد جامعه ادبیات همششش حالا اقتصاد رفته رو تخته نوشته که امتحان داره مجبوریم فردا یکی رو کنسل کنیم ولی الان باید بخونیم تا ببینیم فردا کدوم کنسل میشه
امروزم یکی لاک داشت بردنش دفتر گفتن پاک کن میگه من به لاک پاک کن حساسیت دارم دستام میریزه بیرون مجبور شده پاک کنه تا به مامانش نگن بعدشم که دبیر دینی نصف بیشتر کلاسو به بحث با بچه ها گرفت که قوانین مدرسه اینجوری اونجوری حالا منو سوگل
خانوم درس نمیدین چشام درد گرفت بس به کتاب نگاه کردم 😂😂😂
امروزم برف شد زنگ اول رفتم یخ گوله برفی درست کردم زدم به کله الناز خاک توش موند برفاش ریخت😂😂😂
این سوگل تا برمی گشتم میدیدم داره منو هدف میگیره 😂😂😂
یگانه پشت سرم هی میگفت برگرد برگرد
زورکی میخواست برفو بزنه تو صورتم
ولی واقعا برخورد یکی از بچه ها با دبیر دینی درست نیست دیگه بلاخره دبیره هرچی از دهنت در میاد که نباید بگی انقدم حرف حرف حرف میزنن منم میزنم اون وسطه اصن دیوونه میشم 😅🤕
میز من دقیقا کنار پنجره بعد میز عقب شوفاژ جای خوبیه تابستون پنجره وا میکنم زمستون شوفاژ پارسال میز دوم خون تو رگام یخ زد امسال خوب بود 😁
دیگه اینکه عینک سوگل تازه خریده زدم مهشید میگه شبیه خانم معلما شدی 🤓
چادرم سرم کردم به آسیاب میگم شب میام من ممدقلیم 😆
چادرم ازم گرفت سرش کرد دیگه...بزارین خبرا یادم بیاد
آها یه دختره بم گفت برو اسم اینایی که میان نمازو بنویس بده میخوام بریم سینما فک کنم نمیدونم میخوان چیکار
بعدم تو نماز ابتدایی عزیزم حسین میخوندم نمازمو نفهمیدم چی خوندم 😂
چادرمم که هی عقب میره زیر پام گیر میکنه بعد همونجور چادر پیچیده اومدم تو سالن میخواستم برم کلاس سمانه بم میخنده یکم مسخره بازی درآوردم سرخ شد طفلک از خنده😂😂😂😂
چه بچه خوبیم یه ملتو شاد کردم هرکی منو میدید میگفت بچه ها نرگسوووو
حالا انگار با عینک چی شدم؟😂😂😂 فک کنین مقنعه مامانم با اون ماسکم با چادرم با اون عینک گرد بزرگ خیلیییی مسخره شده بودم
دیگه خبر تازه ندارم
آها این خواستگاره که مامانم قرار بود برا این آقاهه همسایه پایین از همکاراش جور کنه نشد بعد الان یه گروه دیگم مهمون اومدن پایین
بعد دیگه امشب دوتا بستنی خوردم چون اشتهام کور بود گیر داده بودم به به این سپرایته چیه میگفتم بو میده 😂😂😂
دیگه آها یه بحث جانانه با فرمانده منزل داشتیم
و در آخر شاید تغییر رشته بدم
تست دادم هوش منطقی ریاضی برام اومد
جزو افراد متوسطم یعنی زیر تیرهوش بین ۹۰تا۱۱۰ نرمالم
عمه بابام تازه خدابیامرز شده بود اون اوایل کرونا که نه همون وسزا بود مام تو روستا رفتیم خونشون این دختر دایی بابام اومد گوشیشو زد به پاور بانک
نمیدونم من چرا هوس کردم گوشیمو بزنم شارژ😐
که ای کااااااش نمیزدم 😑😑😑😑😑
خلاصه شام خوردیم خالمم با زینب اومده بود درگیر بودم
آقا من گوشیم یادم شد😶🙄🤐
اومدیم بیرون دیگه داشتیم میرسیدیم روستا که فریااااد زدم آی من گوشیم یادم شده برگردین
حالا انقدم فکر نبود که بگم بابا عمم اونجاست فردا میاره
دیگر فکر که نباشه جان در عذابه
بابام تا همون جا منو مورد عنایت قرار داد
رسیدم داشتن شام میخوردن😂😂😂
شوهر عمم گوشیمو آوردم تشکر کردم اومدم خونه ولی گوشی جزو مهمی از وسایله مخصوص عمه من که میگفت کیف مامانم و گوشیم اونجا بوده میگه هرچی زدن درس نشد😂😂😂😂😂
و این شد که من هرجا میرم مهمونی تو راه پله نگا میکنم ببینم فقط گوشیم هست بقیش مادیات دنیاست مهم نیست اصن 😅😅😅😅
تولد داریم چه تولدی 🌸🌸🌸🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳
خانوما دست آقایون..دست بزنین
اول تولد امام حسینمونه بعد تولده حضرت ابوالفضل عباس
👏👏👏👏👏👏👏👏👏 هوهو هوووووووو صدای دستا نمیاااداااا
نه این انرژی خیلی کمه هرکی با انرژی دست بشه شکلات بهش میدن 🍬🍫🧁
حالا محکم محکم محکم دست بزن تولدههههه
خوش به حال اونایی که کربلاین 🥺
بریم سراغ تولدمون
آقایون خانوما توجه داشته باشین که آهنگ فقط مذهبیش پخش میشه ها 😁😁😁
حالا که شماها پست نمیزارین من میام دلاتونو آب کنم از این به بعد پست نزارین میام با عکسام سراغتون
خب این اولیش
راستی برای سلامتی امام زمانمون یه صلوات بفرستین من خیلی وقته فک کنم پست برا امام زمان نمیزارم
پست بزارین دیگه داره اعصابم قاچ قاچی میشه عین خونه های متروکه شده اینجا
کاری میکنین یه چالش را بندازم😂😂😂😂
رفتم عناوین نوشتمو نگاه کردم این چه وضعشه همش ایموجیا تو چشم شد خیلی گل من گلیه اصن خودم با عناوینم باید برم محو بشم
هنوزم باورمنمیشه انقدر شده اینجام 🥸
ولی خوبه ها مینویسی میخونن نظر میدن دوست پیدا میکنی تنها نیستی لااقل بهتر از دوستای رو برو ارتباط میگیری خب رو به رو نمیشه یعنی طرفو میبینی چش تو چش میشی سخته ولی اینجا اینجوری نیست مثلا مثه اینستاگرام
که دخترا و پسرا یه چیزایی پست میکنن آدم فک میکنه خیلی پولدارن ولی در واقع اینطوری نیست
به سوال بپرسم
عناوین نوشته هام از نظر شمام یه طوریه یا فقط منم که وسواس گرفتم😑🙄
تازگیا حوصله ایموجی گذاشتنم ندارم 🤕💔
فکرم درگیر کتابه این جمله های زبانم که مینویسم هی کلماتو جا میندازم اعصابم خورد میشه تو همین اوضاع خورشت تو ماست مخ من مامانم داره دف زنی میکنه با سینی ها قبلش که داشت کشتی با قابلمه ها میگرفت
من دیوونه نشم خیلیه وااااااااای همچنان ادامه داره این تازه از اتاقه منه این صدا
هرچی میگم مااااااااااماان انگار نه انگار
خستم نمیشه هنوز داره میزنه خدایا ...
ریتم عوض شد 😐
خب مثه اینکه تموم شد
رفتیم برای اجرای عروسی🙄
انقدر های های اشک ریختم هوار هوار کردم که پیشنهاد دادن برم بیرون🤭😅
رفتم لوازم تحریری پسره زل زده بود به تلویزیون اصن خوشم نیومد از برخوردش حس مزاحمی بم دست داد اومدم بیرون رفتم همون سوپری باحاله خوشم میاد با همون لهجه مشهدیش با همه حرف میزنه اخبارم دستشه گوشی کی زدن کیو نزدن ؟😂😂😂😂😂
من میگفتم خودکار یونیکورنی هی میگفت آکواریومی ؟
حالا چه فرقی داره واااا😄😄😄😂
از اون قبلبه خیلی بهتر بود لااقل چشماش تلویزیونو قورت نمیداد😐😐
میخواستم ماژیکم بگیرم یادم شد اصن😑
اینم نمایی از سرکوچمون👇🏻🏙
الان انقدری شارژ شدم که میخوام هر روز برم محلمونو طواف کنم برگردم 😂😂😂😂
یه پست سوزناک گذاشته بودم بعدش...پاک کردم مهم نبود😂
براتون بگم فقط همش برای بحث با مادرگرامی بود واینا
امروز روز خوبی رو شروع نکردم خودم نمیگمروزم خوب نبود چون یه روز خوب داشتن بستگی به نگرش خود آدم داره نه اتفاقایی که میوفته
اومدم از خاطرات منو سوگل بگم
سوسکی چیه ؟ دو تیکه از موهای جلورو رو با باز کردن فرق وسط میندازن دو بر صورت
بعد این سوگل دوبار سوسکی انداخت😂😂😂😂
هر دوبارم سوسکی هاشو گرفتم هی میگفتم پیتکو پیتکو پیتکوووووو😅😅😅😅😅
دیگه ننداخت باورتون نمیشه ها ولی دیگه ننداخت سوسکی امروز به خودش گفتم خندش گرفت😂😂😂
به الناز میگفتم برق گرفته اون ستایشم کلا معروف به مسکوت 😂😂
این بشر ساااااکته یعنی یه روز حرف میزنه دو روز نمیزنه
حالا ما سه تا ور ور ور ور ور حرفامون تمومی نداره از روز های جمعه پنجشنبه تا عروسی ها و لباسهای فامیل قیافه هاشون 😅😅😅😅
بعدم آخرش امتحانارو میپرسیم و میریم برای روز جدید یا شروع هفته جدید 💥😍😎
من جدلم اینجوریه تقلب نمیگم مثلا واضح از الف تا ی بگم جواب چیه برگه رو میزه من کاری ندارم شاید راهنمایی بکنم ولی جوابو کف دستش نمیزارم که جواب میخوای چشاتو باز کن زوم کن برگمو بنویس 😂😂😂😂
حالا جالبه بدونین عقیده من یه فاصله به اندازه زمین تا آسمون با اونا فرق داره یکیشون که اهل سنته بقیمون اهل سنت نیستیم
بعد امروز داشت از نماز ۲۹ رکعنی ماه رمضونشون میگفت من داشتم غش میکردم یا نماز چهار رکعتی صبح
میکم من دو رکعت میخونم خوابم کلا چطوری چاار رکعت !🙄🙄🙄
بعد دیدم ظهر ده رکعت دستمو دراز کردم گفتم
_ دوست عزیز دعوتت میکنم بیا مثله من شو 😂😂😂
اگر اهل سنت اینجا داریم ببخشینا من با دوستم شوخی میکردم ناراحت نشین جدی جدی نگفتم ولی خیلی نماز داشت تازه بیست دیقه زودتر از ما روزشونو باز میکنن😁
اینم اطلاعات من از دوستم
یکی دوستام نصف فامیلمو میگه من میگم آسیاب اون نصف فامیل منو میگه اکن روز گفتم آسیاب
برگشت طرف من گفتم مگه تو آسیابی ؟
تا آخر سال منو از شونه ناقص نکنه خیلیه هر دفعه میگم یکی میزنه به شونم اگه دستش برسه
دیروزم حال رکسانا بد بود کاپشنمو دادم بهش چادرم گذاشتم زیر سرش امروز اومد جلو با مشتش زدم دیدم اینه
جبران محبت میکنن😍😍😍😍😂😂😂😂😂😂😂
💥من جوکم - من جوکترم - من جوکترینم
💥قصه های با پدرمادر
💥خاطرات خون آشام عاشق
💥تام گیتس
💥آبنبات هل دار
از الان دارم غصه بیکاری تابستون نیومده رو میخورم 😑
هرچی کتاب دارین معرفی کنین لطفا 😁😁😁😁
رمانم دوست دارم ولی اصلا این pdf ها حال نمیده حوصلم سر میره
آهااا راستی غمگین و شکست عشقی و بغض و اشک گریه نباشه هاااا
من خودم کوه غمم دیگه افسردگی مزمن میگیرم
این سه تای کناری هیچ اون دوتای اون یکی شو بگین قالبه
خودمموندم بنفشه یا آبیه
قبل هفت بیدار میشم وقیقا بعد هفت و ربع من تو ماشینم
بعدش تا میرسم به ورودی مدرسه ماشینا اجازه نمیدن من ردشم😐😑
بعد میرم تو مدرسه و کلاس آخر سالن پایین که کلاس ماست😂
خیلی منتظر میشیم تا چایی خوردن دبیرا تموم شه و بیاین کلاس
با تایم کلاس مثه امروز ادبیات خیلیییی بچه کسل میشن همه تو چرتن مخصوصا تو داستان سهراب که ما به گردآفرید رسیدیم 🤕
اقتصادم که یهو امتحان کتبی گرف پرسش بوداااا ولی دید بچه ها حرف میزنن کتبی گرفت سه سوال منم جلسه پیش نبودم ولی خوب جواب دادم
جامعه هم درس داد سوالاشو ننوشتم نشستم با الناز نامحسوس حرف میزدیم کتابام جلومون باز کرده بودیم🙄😌🤓
راستی بهتون گفتم قرار بود عروس شم😂😂😂😂😂😂😂😂😂
وایییی ته خنده بوددددد😆😆😆سمی اسیدی نهایت وایتکس بود🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
زنگ نماز بیرون نشستیم بعدشم زنگ آخر اومدیم خونه تنها نکته مثبت مدرسه دوستامن این درسارو دوس ندارم
انگار از اولم اشتباهی اومدم
قشنگ زدم تو جاده خاکی
اومدم یه جایی الانم غرقم توش فقط باید خفه شدنو تا خرداد تحمل کنم
امسالم افتضاح بود افتضااااااااح
از همه لحاظ مضخرف مدرسه بعضی دبیرا درساااا
گیج شدم به مامانم میگه یه کسی نیست پیدا بشه به من بگه تو باید کجا بری چه رشته ای بری ؟
چون پلیسی رو دوس دارم مجبورم مجبورم آخه من پلیس بشم داستان اشکبوس ازم میپرسن
ساعت ۱۲:۱۰ ظهر به افق مشهد
داشتم خواب میدیدم که پاشدم برای خواب مجدد اقدام کردم تلفن زنگ خورد
بار اول....جواب ندادم
بار دوم.... خوابالود پاشدم جواب دادم
_بله؟
مامان _ نگا ما تو طلا فروشیم داربم میایم مهمون داریم خونه رو مرتب کن برنج خیس کن
_ باشه
قطع کردم حالا خونه بازار شام بود چایی خوردم رفتم بیرون خونه که دیدم در باز شد
واااا🙄🙄🙄🙄
من هیچ غلطی نکردم چرا اومدین آخهههه!!!!
رفتم تو خونه لحاف بالشتارو برداشتم مامانم اومد کمک کرد غرغرم کرد
خاله اومد بالا ...
حالا چقدر که ناراحت بودم برای اینکه منو نبردن ولی خب عشقای من که رسیدن نشد غرغر کنم
جارو برقی رو آوردم کل خونه جز آشپزخونه جارو کردم خسته بودم از خواب از بی حوصلگی رفتم حموم ساعت سه اومدم😂😂😂😂
ناهار و نماز ...
پیش به سوی خونه آرزو 👈🏻🏡
حالا ما رسیدیم سجاد میگه نیاین پله شور داره پله میشوره دیرتر بیاین 🙄😷
لال نشی نمیتونستی از اول بگی خب 😬😬😬😬😬😬
یه نیم ساعتی گشتیم تو خیابونا😴😴
رفتیم حالا سر نماز آرزو اومد برقو خاموش کرده یخ برق بنفش زده میگه ملکوتی بشی 😝
حالا سر نماز من خندم گرفته😂😂😂
این هی حرف میزد😅😅😅😅
نشستیم به صحبت من از خودم عکس میگرفتیم بعدشم میخواستیم بریم جا محمد نشد
فردا قراره بریم😁😁😁😁😁
برام دعا کنین که فردا خیلی سختمه خیلییی کار دارم🤲
راستی روزه میخوام بگیرم خیلی ثواب داره😁😍
با توکل به خدا ❤
پیش به سوی آینده...💕👌
❣ الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ ❣
پ.ن:
میگنچرامیخواهیشهیدشی؟!
میگمدیدیدوقتییھمعلمودوستداری
خودتومیڪشـیتوڪلاسشنمره²⁰بگیری
ولبخندرضایتشدلتوآبڪــنھ ؟!
منمدلمبرالبخندخدامتـنگشده
مـیخامشاگرداولڪلاسششم..! :)🍃
پ.ن:
عیدتوووووون مباااااااااارک😍🍰🧁🍨🍬
✨” المعذب فی قعر السجون و ظلم المطامیر “
ای کسی که در قعر زندان و تاریکیها در عذابی??
━━━━━━━━━━━━━
?باید “مطامیر” را با پوست و استخوانت لمس کرده باشی
تا این گونه با پروردگارت مناجات کنی؛ ?
▪️یا مُخَلِّصَ الشَّجَرِ مِنْ بَیْنِ رَمْلٍ وَ طینٍ وَ مآء
✨ ای برون آورندهی درخت از میان ریگ و گل و آب
▪️وَ یا مُخَلِّصَ اللَّبَنِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ
✨ و اى برون آرنده شیر از میان سرگین و خون
▪️وَ یا مَخَلِّصَ الْوَلَدِ مِنْ بَیْنِ مَشیمَةٍ وَ رَحِمٍ
✨ و ای برون آورنده نوزاد از میان پرده و رحم
▪️ وَ یا مُخَلِّصَ النّارِ مِنْ بَیْنِ الْحَدیدِ وَ الْحَجَرِ
✨ و اى برون آرنده آتش از میان آهن و سنگ
▪️وَ یا مُخَلِّصَ الرُّوحِ مِنْ بَیْنَ الاَحْشآءِ وَالاَْمْعآءِ
✨ و ای برون آورنده ی جان از میان احشا و رودهها
▪️خَلِّصْنى مِنْ یَدَىْ هارُونَ
✨ نجاتم ده از دست هارون
???
?یا موسی ابن جعفر(ع)
◾️مگر در زندان چه بر سرت آمد که خلاصی بذر از دل خاک و خلاصی طفل از رحم مادر و خلاصی شیر از سینه مادر و خلاصی گدازههای آتش از زیر زمین
و در نهایت، خلاصی روح از بدن را بر زبان میآوری؟
مگر چه شباهتی بین شرایط تو و اینهاست!؟…?
#یابابالحوائج
دلم میخواد مدرسه تموم سه ماه تعطیلی کلا برم عراق اتقدر بچرخم تا مهر باز برگردم ان شاءالله یا روز همه بریم مثلا کربلا کاظمین سامراء نجف سوریه مکه همه جا 🌸😍❤
"مطامیر؟
هارون که امام کاظم رو به اسارت گرفت
برد به یه زندان؛
وقتی حرف از زندان میشه
اونم زندان های اون دوران
یاد یه زندانهایی مثل زندانی که حضرت یوسف توش زندانی بود میوفتیم.
یه جای نمور و تاریک.
تصورتون احتمالا از زندانی که امام موسی کاظم هم توش زندانی بود همچین چیزیه.
اما نه :)
امام رو تو مطامیر زندانی کرده بودن :)
مطامیر کجاست؟
معنی لغویش میشه نهان خانه.
واقعیتش چیه؟
مطامیر یه نوع زندان پلکانیه
در واقع زمین صافی تو این زندان وجود نداره
کلا پله هست.
حالا شاید با خودتون میگید خب امام رو پله ها مینشست...
اما نه:)
سقفش خیلی خیلی کوتاهه:)
طول و ارتفاع این پله ها روی هم شاید ١ متر هم نشه :)
بخاطر همین زندانی نه قادر به ایستادن بود
و نه قادر به نشستن...
مجبور بود تمام اون زمانی که تو اون زندان هست رو به صورت خمیده بایسته:)
بخاطر تنگی جا
نه میتونه بچرخه
و نه حتی نماز بخونه
عمق مطامیر هم حدود ٣٠ الی ۵٠ متری زمین هست
تو دل زمین
یعنی خیلی گرمه...
یعنی هوا به سختی جریان داره...
امام کاظم انقدر تو مطامیر خمیده ایستاده بود استخوانهاش نرم شده بود :)
امام کاظم مدتها تو مطامیر زندانی بود :)💔"
شینا🗣
فرق عشق و هوس اینه که :
واسه اولی جونتو میدی
واسه دومی خرس عروسکی
عمو پورنگ
3- قلب تپنده زندگی:
'سه' ها ایده آلیست هستند، بسیار فعال، اجتماعی، جذاب، رمانتیک وبسیار صبور و پر تحمل .خیلی کارها را با هم آغاز می کنند ولی تمامی آن ها را پیگیری نمی کنند. دوست دارند که افراد دیگر شاد باشند و برای این کار تمام سعی خویش رابه کار می گیرند. بسیار محبوب اجتماعی و ایده آلیست هستند ولی باید یاد بگیرند که دنیا را از دید واقعگرایایه تری هم ببینند.
امتحان کنین اینجا بزارین بیشنر با شخصیتاتون آشناشم😁
دار الحجه اینجوریه که:
یا دارن عقد میکنن 🌹
یا دارن گل میگن گل میشنون ✨😁
یا با بچه ها و نوزاداشون و اینا اومدن زیارت آقا 😍😍😍
😐😐😐
مسلمون مجردم هستا 🫤🫤
لطفا تو دار الحجه میرین فاصله خود را اندکی حفظ بفرمایین ما مجردما هی آه جگر سوز نکشیم 😔🥲💔
باتشکر 🙏🏻😎
نرگس هستم😂