😍my dear life😍

۸۱ مطلب با موضوع «روزمره👻👻👻🤍» ثبت شده است

آشپزباشی

باورتون نمیشه چه دستپختی داشتم و خودم خبر نداشتم 😂😂😂

از اونجایی که سه روز یا دو روزه بنده قصد آشپزی و دارم هربارم فرمانده نمیذاره و کلا دستور پخت رو عوض میکنه امروز قبل اینکه برسه خونه برنجارو آبکش کردم که اگرم گرفت مجبور شه برنجارو درست کنه خب دو روزه خیس دیگه داشت کپک میزد 😂😂😂

دیگه پختمش خوب شد خیلیم ازم تقدیر شد ولی گفتم من دیگه خسته شدم نمی پزم رفت تا سال بعد😂😂😂

و فردا امتحان آخریه و میخونم و یه چیزایی میفهمم واقعا فنون درس چرتیه خیلییی😐
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

در نامیدی بسی امید است :)

امروز تاریخ امتحان بود و من بدون هیچگونه امیدی رفتم 😅😅ینی تو دلم این بود

_ نرگس تو هیچی بلد نیستی فقط داری خرخونی میکنی آخرشم عین یک انسان در گل میمونی سر امتحان

در خارج از دل :

_ من میخونم توکل بر خدا فقط خداجون من ده رو بگیرم چون هم باید ریاضی برم هم این بعد فنونمم که خودت میدونی دیگه خسته میشم سه بار برم مدرسه قربونت برم باران تقلب های الهی رو بر سرم جاری گردان ...باتشکر نرگس هستم😎😊



حالا رفتم مدرسه همه برگه به دست 😐😐😐😐

گفتن ها از همین میاد و اینا من فقط یکدور برگه رو خوندم اونم برگه یگانه و بعد رفتم سر جلسه

حالا برگه رو آوردن بگو چی بود ؟

دقیقاااااااااااااا همون برگه ولی با اندکی فقط اندکی تغییرات

و من خوشحااااااااال از اینکه یک جا این مخم کار کرد و کار صحیح کردم و خوندم ✌🏻🥳

خواهش میکنم تشویقم نکنید میدونم خیلی باهوشم👏🏻😁👏🏻😁👏🏻😁👏🏻😁👏🏻😁👏🏻😁👏🏻😁👏🏻😁👏🏻😁👏🏻😁👏🏻

بعد من عین ماشین که گاز میده می‌نوشتم ولی حساب کردم الان ۱۷.۵ شدم ولی نمیدونم چند بده خیلیم خوب شدم با اون خوندن کج و کوله من این نمره ها خودش نماز شکر داره 🙄🤓

بعد دیگه امتحان تموم شد و این دوست عزیزم گفت پیاده بریم و پیاده رفتیم و من هر دفعه نگاه کثیف بعضی هارو میبینم گرچه براش اهمیتی نداره برای منم نداره منتهیییی مننننن اونقدررررررر ریلکسسسسسس نیستمممم میگیرممممم اوننننن لبخندشوووو باااا نگاهشووووو همچییییین گرههههههه میزنمممممم به هیییییچ عملییییییی بااااااز نشششششههههه

( با فریاد و خشم بگید فریادم رو نمیتونم بنویسم دگه😴)

خب راست میگم دیگه هی میام باهاش حرف بزنم یهو یه پسره برمیگرده خودش که جلورو نگا میکنه میگه من عادت دارم 😐😐😐

فک کن من با این اکیپ راه میرفتم من یا جلو جلو میرفتم یا عقب عقب که منو پرت میکردن دقیقا وسطشون😭😭😭

حالا تابستون با فاطمه قرار میذاریم با حدیث بریم بیرون و...😍😍😍

امتحان بعدی نگارشه و اولین امتحانیه که کار خاصی ندارم و نشسته به در نگاااه میکنم دریچه آاااه میکشد😂😂😂

ولی تو امتحانا فیلم دیدن کیف میده ها راستی برای دوستمم دعا کنین یه چند وقته خبری ندارم ازش آن شاءالله که اتفاقی نیافتاده🥺

برای سلامتی همه بیماران صلوات💚



پ.ن: . 🎐 دقیقـا از لحظـه ای که حـرف بقیـه واست مهـم نـیسـت زنـدگـیت شـروع میشـه..🌱 ️



پ.ن:

یه دیالوگ خیلی خوب تو فیلمHyouka بود که میگفت :

تو اسممو میدونی نه داستانمو

تو لبخندمو میبینی نه دردادمو

تو متوجه چیزایی که رها میکنم میشی، نه زخمام

میتونی حرفامو بخونی ، نه ذهنمو

پس راجبم نه نظر بده و نه قضاوتم کن چون تو فقط قسمتی از من رو میبینی که خودم خواستم نشونت بدم ️

( به اعماق طولانی رفتم حتما یه روز یکی که راجبم بد حرف بهش میگم😂)
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

بچه

خواستنی بودن بچه های کوچیک از دوره فقط 😂😂😂

باور کنین همون بچه رو یک روز بدن بهتون دیوووونه میشین .

به عنوان مثال محمد مهدی این بشر بچه بود جوجه بود ولی به مرور فهمیدیم چه آتیشیه😂😂😂

از مو کشیدن شروع کرد ینی تا مو میدید میگ میگ میشد رو درختم میرفتم ول کن نبود 😅

بعدش کتک کاری ینی یه دوره طولانی ما چک و لگد از این آقا خوردیم 😭😭😭

یبار اصن کاریش نداشتم کنارم بود بعد شترق دست مبارک فرود آورد تو صورتم ماشالا زورش به عموم رفته وقتی میزنه ده دیقه اموات میان جلو چشمات بابای میکنن😵🤕

الان لفظی ترور میکنه 😐

ینی قشنگ میمونی چی بگیییی نیم وجب بچه دو سه وجب فقط زبون داره فقط

حالا جلو مردم یک بچه دوست داشتنی میشه که هیچکی جز منی که تو این چهارسال براش خواهر محسوب میشم نمیدونه چه بلا ایه😂😂😂😂

این کم بود فاطمه زهرا هم با خودش همراه کرده از بس ما مثلا میگفتیم عشقم اینا هم بهم میگن عشقم🤣🤣🤣

بعد جلو یکی میگن طرف چشماش چارتا میشه 🤣🤣🤣

دیگه برا خودمونم عادی شده یکیشون که نیس میگیم کو عشقت ؟ و خودشم میفهمه کیو میگی

گاهی وقتا یاده خودمو کوثر می‌افتم منتهی ما دختر بودیم اینا یکی مذکر یکی مونث خدا بخیر کنه ولی اینکه از الان بچه مشخص کرده در آینده قراره با کی ازدواج کنه 😒
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

فارسی قلیل🤏😂

عصر مامانم گیر داده بریم دندون پزشکی هی میگم نه آخرشم رفتیم با خاله صدیقه و فاطمه گفتن که پذیرش ندارن😌
برگشتیم سرای مرتضوی فاطمه ببینه چیا لازم داره بخره منم فیلم میگرفتم 😂😂😂
بعدش رفتیم حرم اینا رفتن وضو بگیرن من شدم جالباسی😐😐😐
چادر و جورابو پلاستیکو کیفو همه دستم🤐🙄
رفتیم رواق دار الحجه😍❤
اصنم کفتر عاشق نداشت 😭
یه دختر کوچولویی بود بهش میگفتم بیا خندید😍😁
خیلی گوگولی مگولی بود خیلی بچه های خوشگلی بود تو حرم 😁
بعد از نماز اومدیم بیرون از حرم دیدم مامان نیست برگشتم همون پسره بوره با یکی دیگه با یه آقایی 
_ ننمو محاصره کردن من رفتم 
تا رسیدم مامانم اومد به خادمه نشونشون داد
مامان _ عربی یاد بگیر اینا هی میگن متحف 
_ متحف میشه موزه 
مامان _ عه بیا بریم بگیم 
_ بیا خادمه بلده میبردشون😂😂
بعد میگم خب چرا به من نگفتی میگه گفتم توام بلد نیستی😂😂😂 
آخه انقدم 🤏منو قبول نداره ها
دیگه داشتیم از کنار این انگشتر فروشی ها و تسبیح فروشی‌ها رد می‌شدیم با فاطمه 
آقا _ السلام علیکم 
فاطمه _ صلوات شمار ندارن؟
اون آقای دیگه _ اینا ایرانی ان😂😂😂
حالا رسیدیم جلو به مامانم و خاله 
_ ما از شما نیستیم خداحافظ لا دونت فارسی 
فاطمه _ لا دونت فارسی چیه😂😂😂
_ ای دونت اسپیک انگلیش صلوات شمار نمیگفتی میرفتیم عربی بازی در میاوردم یه چیز مفتم میگرفتیم
سوار اتوبوس شدیم بعد از پیاده شدنم رفتیم در مغازه بابا من اومدم خونه هنوز دقیقه نشد بایا و مامان اومدن😐خوبه من پاشدم !
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

حالم بد شد اصن :/

امروز امتحان دینی داشتیم تا وقتی برگه آوردم همش فک میکردم هیچی بلد نیستم 😂😂😂

برگه هارو آوردن خوب بود فقط بعضی سوالا با توجه به دانسته های خودم نوشتم 😅

یه بزن بزنیم قبل امتحان با ساران داشتیم که خیلی اروم پامو آوردم بالا با کفشم به شلوار اونم زد 😐😐😐

من میزنم اون چرا میزنه ؟🤐

بعد دیگه خیییلی گرم بود تو اتوبوس قشنگ داشتیم لواشک می‌شدیم شلوغه بود اوففف🥵🥵

دیگه رسیدیم رفتیم انور خیابون مسیر منو الناز جدا صد به مسجد که رسیدم سه تا پسر شاید ۸ یا ۹ ساله شایدم ۱۰ باهم دعوا میکردم کله یکی گیر کرد به پای اون پسره اونم عقب عقب رفت کلش محکم خورد به در ماشین

صدا ماشین بلند شد من کپ کردم میخواستم یچی بهش بگم آخه داشت همینجوری میزد انقدر قاطی بود گفتم الان منم میزنه بعد یه اسکل کشیده گفت و یچیز دیگه گفت و دوتاشون رفتن این طفلک که کلش خورده بود به ماشین همونجوری نشسته بود گریه میکرد

رفتم کنارش میگم خوبی آقا پسر بزور گفت خوبم واقعا فک کردم الان خدا نکنه فوت میکنه با ضربه ای که به سرش خورد

بچه هاتونو انقدر وحشی بار نیارین که هنوز سنش دو رقمی نشده اینجوری دعوا میگیره

امروزم اصن نه آب داشتم نه پول هیچی ولی دلم قشنگ کباب شد حالا میفهمم چرا داداش ندارم وگرنه یا دق میکردم از استرس که الان رفت بیرون زنده برمیگرده یا اگه همچین چیزیو میدیدم قشنگ پسره رو قاچ قاچ میکردم

میخواستم بگم چیکار داداشم داری بعد گفتم اگه بگی تو کدوم خواهرشی جوابی نداشتم 😂😂😂

دیگه تا وقتی پاشد رفت اونجا بودم بعدش اومدم خونه

خاله محبوبم اومده😍😍😍
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

مدرسه

تاریخ میخواست امتحان بگیره اونم کل کتاب واقعا زیاد بود منم هنوز درسای اول 
بچه هاداشتن با دبیر بحث میکردن اونم با یه لبخندی حرف خودشو میگفت 😂😂😂
هانی _ خانوم میگن که به کسی که در زمین است رحم کن تا کسی که در آسمان است به تو رحم کند 
دبیر _ عه 😂
هانی _ تکبییییر
ما _ الله اکبر 
این حجم از هماهنگی فقط از ۱۷۳ برمیاد ولی در عینی که معاونا میگن اصن کلاس خوبی نیست 
هر دبیری اومد گفت واقعا از کلاستون راضیم 
ولی امتحانشو گرفت و گفت اپن بوک 
که خیلی بد بود چون از همیشه هم کمتر شدم 😂😂😂
نمیدونم ۱۱ و چند شدم 
اون روز گذشت و من حلالت کردم دبیر تاریخ ولی چراااا مسلمون چرا امتحان گرفتی اونم تو نماز خونه کمرمون داغون شد انقدر خم راست شدیم 
آخراش میخواستم دراز بکشم ولی ردیف دوم بودم خیلی ضایع بود 😂😂😂
دوتا بچه ابتدایی هم برا چند دیقه مراقبمون شدن هی ساکت ساکت میکردن عاطفه یجوری توپید ماعم برای تاثیر بیشتر نخندیدیم عی ساکت ساکت میکردن خیلی رو مخ بود 😐😐😐
تازه نگفتم بعد امتحان فارسی این مثلا دوستان محترم با زور و گاز گرفتن دست که دردش عین تیر بود از مدرسه منو بردن تا پاساژ فردوسی 
حالا سه تاشون که مسیرشونه ما باید برمیگشتیم دوباره ایستگاه دم مدرسه ولی برام بستنی گرفت اشکال نداره 😂😂😂
من واقعا دلیلی برای دوستی خودمو اینا پیدا نمیکنم ینی کاملا باهم متفاوتیم با وجود اینهمه تفاوت چطور باهم دوست شدیم 
بسی بسیااااارعجیب میباشد🙄🤔

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

پسرخوشگل

 

رفتم وضو گرفتم میخواستم نماز بخونم قبلش جلو آینه داشتم با خودم حرف میزدم بعد که چادر برداشتم اومدم سرم کنم دقیقا همون جا که تو فیلم قبل بود حالا گوشی بیاد دستم عکساشو میزارم تا آخر امشب بیاین ببینین

ها بعد داشتم میگفتم دیدم یه صدای خرت خرتی اومد نگا کردم اوفففففففففففففففففففففففففففففففففففففف

ببین یه سوسک بود اندازه اسب

حالا من دنبال مگس کشم این مگس کش کثافتمون تو لحاظ تنهایی من با سوسک هیچ وقت نیست خاک تو سرش بلند بگو خاک تو سرش

حالا من

- خدایا دگه فامیلو نمی ترسونم سر به سر کسی نمیزارم ......

همینجوری ور ور میکردم دنبال مگس کشم بودم بعد اون وسطا میگفت سوسسسسک میدوییدم ببین کجا رفت میدیدم نه همونجاس دیدم نه پیدا نمیشه

زنگ زدم به پدر عزیز

- الو بابا بیا خونه

بابا - براچی؟

- یه سوسک اومده خیلی بزرگه بیا بکشش

بابا - اوووو برو مگس کش بردار بزن تو کلش بمیره

- مرسی واقعا مثلا امروز روز دختره ها من باید سوسک بکشم

بابا - برو فک کنم مگس کش جا آینه باشه ظهر دیدم

- دستت درد نکنه کور بودم ندیدم

رفتم دم آینه دیدم نیست بعد دیدم عه جای بخاریه اونشب بابا نبود میخواستیم با مامان سوسک بکشیم دوتامون کمین کرده بودیم مامانم نمیذاشت بکشم میگفت میخوام بگیرمش بندازم بیرون کثیف میشه سرامیکا

این از اتاق من قشننننگ بازدید کرد یکم نگاش کردم چه لنگای بلندی انقدم تمیییز و خوشتیپ از بس مهرش به ذلم نشست نتونستم بوکوشمش

این از اتاق رسید به آشپزخونه تمام پشتی هارو جز دوتای آخری انداخته بودم رو پشتی ها میرفتم ردشو بگیرم دیگه دیدم مقاومت میکنه یه موقعیتی گرفته بود نمی تونستم بعدشم با ضربه های من که میگین نصفه کشه گفتم الان بزنم فلج میشه زنگ زدم مجدد به پدرحواسم پرت شد

اومدم نزدیک پشتی که دوتاروهم بندازم دیدم کلشو کرد بیرون

سوسک-دالی نرگس

قشنگ چند متر پرت شدم عقب

- ببین نرگس خونسردیتو حفظ چیزی نیست تو از کوچیکتراشم کشتی این که چیزی نیست ( اشاره به فیلم قتل پستای پیش) ببین اینجوری محکم میزنی تو سرش بمیره

میریم برای عملیات

- ببین اخوی یه زاویه بگیر من بزنم بمیری تو الان یجوری هستی من نمیتونم

بابا - چیشده؟کو؟کجاس؟

مگس کش انداختم

- انا انا اونجاست

بابا - کو ؟

- اناش دیگه اونجا

من رفتم سمت اتاق و بابام دوماد آیندشو کششششت به همین سادگی

گلچین روزگار بسی بسیار خوشگل پسند بود

و ضربه دوم مهر سوسک را از دلم رهاند و مملو از شادیییییی

هعی خدا این سوسکم به اجتماع مقتولین نرگس پیوست

خوشبختی از این بالاتر نیست که تو روزت سوسک ببینی و بخوای بکشی

لوس نیستم میکشم فقط عاشق شودم که به درک واصل شد

یه پیوند بزند ماجراهای منو سوسکام

شب بیاین محل قتلو باهم کارشناسی کنیم

همونجا که کنار پشتیه وسطیه به قتل رسید 🙄💔

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

دعوااا

دیشب بعد جنگ تو گروه نمیدونم چه خبر بود من اصن خبر نداشتم 😂😂😂

بعد امتحان دفاعی من یادم نبود بعد امتحان میریم در نتیجه کسی قرار نبود تا ۲ بیاد دنبال من 😐😅

منم که بابام نیس گفتم با بابا الناز میرم النازم اومده میگه من قراره با شما برم😂😂😂

بعد امتحان دیدم بچه هامون هی میگن دعوا بریم پشت دیوار مدرسه حالا یه لشکر رفتیم دعوا من که میدونستم خبری نیست نه فقط ما چند نفر از پایه های دیگه

رفتیم دیدیم نیومدن چند نفر برگشتیم و دعوا بدون حضور پشت دیواری ها تموم شد من نمیخواستم برما همین الناز منو کشید تو مدرسه بیا بریم ببینم چی میشه 😂😂😂

باز‌من اونو می کشیدم میگفت بزار برم فوش بدم 😂😂😂

آخرشم وایستادیم دقیقا روبروی واقعه درحال وقوع من ساندویچ میخوردم الناز توت فرنگیامو😋😋😋

بعد سوار اتوبوس شدیم خط اشتباه 😐😐😐😐

رفتیم میدون فجر از اونجا پیاده برگشتیم خونه 🥸✌🏻

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

پری روز

امروز دوتا امتحان داشتیم صبح رفتیم تو صورت هم نگاه میکردیم جز تعداد خیلی محدودی که همیشه میخونن کسی نخونده بود بنابراین انکار چیست😂😂😂

انکار به تمام گفته هایی که توسط دانش آموزان به معلم انتقال داده می شود و باعث میشه در اکثر اوقات امتحان لغو بشه 😁

تا بنده خدا گفت امتحان ما :

امتحان ؟!

امتحان داشتیم؟

امتحان نداریم خانوم ؟

امتحان چی ؟

از کجا امتحان بوده ؟

دیدیم نه بابا این حواسش جمعه ولی یه کار خوب کرد اینکه گف قلمروها و انجام بدیم تا قلمرو هارو انجام دادیم زنگ خورد و امتحان نگرفت😁😅😂

زنگ بعدی رو اومدیم لغو کنیم بچه ها میگفتن بگین فارسی داشتیم فاطمه میگفت دو جلسه دیگه باهاش داریم این جلسه درس بده جلسه بعدی رفع اشکال کنه

 

اومد سرکلاس گفت نمیگیرم درس میدم هفته بعد ۱۰ تا۱۴ امتحانه

 

یعنی فقط اومدیم امتحانات لغو کنیم

رسیدم خونه بعد ناهار خوابیدم ساعتای ۷ پاشدم اصن حس خوندن نداشتم محمدمهدیم اومد واویلا😂

هم مشتو لگد میزد هم محبت میکرد

میگه من داداش تو میشم داداش فاطمه میشم داداش کوثر میشم

آب‌پاش دستش گرفته روموهام میزنه بعد می‌خواستیم شونه کنه ناز میکنه میگم چیکار میکنی میگه دارم صاف میکنم😂😂😂

آخرشم همونجوری نصفه گذاشت رفت

محمدم اومد کارتن برد روزنامه هارو جا گذاشت داره اسباب کشی میکنه دوماد شدنم معضلیه😐😐😐

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

سلام😁

 

جشنواره دیروز تو مدرسه😋😋😋

 

 

خراب شد ولی گذاشتم هنرمندیم تو چشتون کنم😂😂😂

دیروز درس کردم خوب بودا این یه کارشو نکردم خراب شد🥲

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

عملیات ترسوندن خانواده ✅

 

 

اومدم زنگو بزنم با فکری شیطانی کلید درآوردم در آرررروم وا کردم از کلاس زبان میومدم عینک بابام برداشتم عینکم نمیزنه الکی تو ماشینشه مامانم میزنه😂😂😂

مقنعم کشیدم جلو سیاه سیاااه😅

_ پخخخخخخخخخخخ

مامان _ مرررررگ 

بابام نماز میخوند رفتم جلوش چشاش بست😂😂😂

لیمونادم از دست مامانم گرفتم خوردم😎

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

بچه خواهر=محبت دزد مادر

داشتم فنون میخوندم چققققققققدر درس مزخرفیه 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

اینایی که میگن انسانی همش حفظیه کاری نداره حرفتون پس بگیرین تا فنون و منطقو به صورت مکعبی تو حلقتون نکردم روزتون باطل شه 😠😤🪨

مامانم زنگ‌زد محمد

مامان _ توام مث پسرمی همون حسی که به فرزند خودم دارم به توام دارم

_ نهههه حست بابد فرق کنه 😂😂

محمد _ چی میگه😂😂

مامان _ نمیدونم😂😂

_ میگم حست باید فرق کنه 😂

با صدای آیفون رفتم جواب بدم

مامان _ اگه خانوم جعفریه بگو مامانم خونه خالمه نیستش

_ نههه دهن روزه دروغ بگم ارزشش کم میشه😂😂😂

محمد _ 🤣🤣🤣

با آرایشگاه کار داشتن چون‌ پایین خونه ماست فک میکنن از ماست ولی نیست😅

حالا مامانم یجوری از قد رعنا و رشید بچه خواهرش تعریف میکنه که من شک دارم از بست طبرسی حرم منو پیدا کرده باشن

حالا مامانم وقتی اعصابش خورد میشه من میشم فاقد ریخت و قیافه و همچی کلا یک نامرئی

امان از بچه های خواهر که محبت میدزدن کوفتشون شه 😐😐😐

مامانم گوشیم جم کرده بنده خدا فک میکنه چیز خاصی توشه منکه تا تونستم حسابامو انتقال دادم رو گوشیش 😂😂😂

حالا فردا کلاسه ببینم میتونم ازش بگیرم یا نه 😁

رفتین امروز برای روز قدس من ۱۲ پاشدم میگم بریم قدس مامانم یک نگاه خدا شفات بده کرد بهم 😐😑🙄

همه شمارا در پناه خدا میسپارم خداحاااااافظ🖐🏻

اون روزم رفتم تبادکان عکساشو گذاشتم تو اون وب 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

سیزده دقیقه

هشدار گوشیمو رو دو تنظیم کردم بعد دیگه ساعت یک خوابیدم

 

وقتی هشدارش روشن شد سه تا خورد دیگه قطع کردم بیهوش شدم😂😴

 

یهو دیدیم مامانم گفت پاشو که خواب موندیم

 

سر سیزده دقیقه خوردیم شستیم 😂

 

مامان _ مگه گوشین زنگ نخورد؟

 

_ چرا خورد سع تا خورد خاموشش کردم فک کردم بیدار میشی

 

مامان _ آخه دخترجان وقتی دیدی بیدار نشدم بیدار میکردی

 

من خودم داشتم اون دنیا سیر میکردم از چه کسی توقع داره 😅

 

اصن من با ساعت مشکل دارم حتی کلاسام اکثر اوقات یه وقتی میرم که معلم اونجاست چرا ساعت حالیم نمیشه عجیبه از همون دوم از ساعت خوشم نمیومد

 

الان یه حسی دارم همچی تو معدم شناوره من صبحو شب کنم صلواتی محمدی پسند ختم کن 💚

 

🖐🏻🌙

 

آها راستی بهارخانوم کجا رفتین😥

 

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

مهمونی

(دوساعت دگه اذونه هوس نکنینا😂)

 

(سه تا پست گذاشتم اینم مال دیشبه)

 

وقتی میرن مهمونی منو نمیبرن😐😐

 

ولی دلم سوخت به حال خودم

 

دل سوختنم به روایت تصویر :)

 

 

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

ایح ایح ایح

به لحظات ملکوتی و خوشمزه افطار نزدیک میشویم 

 

 

یه چیزی یه گربه در تو بشکه بالا پشت بوم سه تا بچه به دنیا آورده 😐😐😐

 

کلا گربه ها خونه مارو دوس دارن این میره اون میاد

 

سازمان حمایت گربه ها :/😸😸😸

 

به بارون یواش داره میاد

 

برم عکسشو بگیرم بزارم ... از اتاق فرمان گفتن شبه نمیشه برو خونتون🙄😑

 

 

امروز ساعت ۱ پاشدم به هیچ برنامه ای نرسیدم خیلی ناراحتم ولی به من چه اونا با من همکاری نمیکنن اگر یه خواهر برادر داشتم این تاریخ کوفتیه منو مینوشت خلاص میشدم

 

هوس شله زردم کردم یکی شله زرد برا من بفرسته 🥲

 

شله زررررررررد

 

شلهههههههه

 

یک برنامه طاقچه نصب کردم هر دفعه طفلک میگه بیا دلتنگتیم دوست داریم

 

میخواستم پاکش کنما ولی دلم نیومد از نعمت محروم شه

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

سحر و افطار

قسمت بالا سحره قسمت پایین افطار

 

کمتر از یک ساعت به اذون پا میشیم بعد خیلی ریلکس غذا میخوریم دقیقا وسطش دعا شروع میشه تا 10 دقیقه به اذون همینجوریه 😂😂😂

 

حالا بابام میره وضو بگیره : 

 

بابا زود باش

 

بابا دو دیقه دیگه اذونه 

 

بابا چیکاار میکنی ؟

 

احساس میکنم سرویس بهداشتی حمومههه شرشرشرشر چه خبره آب سرمایه ملی 

 

اگر یه وقت خدای نکرده آب مملکت خشک شد یکی از مظنونی

 

( بابای منه 😂😂😂)

 

 

حالا الکی فقط شوک میدم من همون لحظه نشستم تو آشپزخونه لیوان آب دستم بزور دارم میخورم 

 

تا اذون یه دریای خزر شعبه دو میزنم ✌🏻😅

 

وای یه موقعی انقدر آب میخوردم تا بیست بعد اذون صدای آب میشنیدم شالاب شالاب 💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦

 

امسال از اقیانوس به دریا تبدیل شده 😁😁😁

 

 

حالا مامانم نمیتونم چون تا اذون دور آشپزخونه هی میچرخه میگم اذون دادن اصن نمیگن چی میگی تو ؟😂😂😂

 

بعد یه انرژیم داره تو طول روز تازه میگفت ماه رمضون خوبه نه از نظری که ناهار درست نمیکنن از نظر اینکه بابام دیگه بعد افطار تا فرداش خونس میگه میتونیم بریم جایی اما بعدا دیگه تا ده شب بابام نیس نمیشه 

 

منو باش فک کردم دلتنگیه 🙄🙄

 

حالا شایدم هس همچیو نباید به بچه گف 🤐

 

 

هااااااا راستی مامانم سر شب میگفت بریم از پرورشگاه چهار پنج تا بچه بیاریم 

 

حالا من داشتم ظرف میشستم 😐😐😐

 

اگه داوطلب شن ظرفارو بشورن خونرو مرتب کنن درس خونم باشن خبرکشی منم‌نکنن اذیتمم نکن من حرفی ندارم 

 

میگم خب باید یه چیزی به نامشون کنی 

 

مامانم _ این خونه اون خونه به خونه دیگم تو روستا اینا سه تا ماشین و خونه از یکیشون چهارتا 

 

_ من چی ؟ من درسته ارشدم ولی قرار نیست فداکاری کنم😂😂😂

 

مامانم _ حقوقم برا تو 

 

_ حقوقت چقده؟ 

 

مامانم _ شش میلیون 

 

_ شش میلیون خرج یه روزمه 😐😐😐

 

یعنی این انصافه اونا دو میلیارد سه میلیارد 

 

من بچه ارشد من اولی شش میلیون این دیگه ظلللللمههههه تا اون موقع شش میلیون دو صفحه تخم مرغه با نوشابه و کالباس🤕 

 

 

تک فرزندی خوبه اصن نخواستم برادر خواهر اینجوری قوم مغولن😂😂😂😂

 

غارت گرا دور شین دورشین اه اه 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

پنجشنبه و جمعه * پارت سوم

پنجشنبه

 

 

کوثر _ پاشو پاشو دگه نرگس پاشو

 

بالشت پرت میکرد به سر بدبخت من

 

_ امشب میری خونه مادرجونت میخوابی

 

کوثر _ خونه تو نیس خونه عمومه

 

 

بزنیش بره تو دیوار مزاحم حالا بیدار کردن خودش کار حضرت فیله منکه لگد میزنم پا میشه😁😁😁

 

 

از آش دیشب همه قیافه ها مریض و پکر بود 😐😐😐

 

 

آخه آش کی شب میخوره آش صبح خوبه ظهر خوبه نه شب که میخوای بخوابی

 

 

من تا ظهر فک میکردم مریض شدم ولی نشدم دیگه خوب شدم 😊

 

با کوثر و خاله و عمورضا رفتیم خضری ما که روزه نبودیم ولی خاله و عمو و بابا و مامانم که روزشون درست بود گرفتن

کوثر از اولش به نیابت بستنی اومد بعدشم نیتش خراب شد چون درش بسته بود

 

بعدش رفتیم امامزاده یه خانمه در اومد انقدر باکلاس راه میرفت فک کردیم از مکان مهمی در میاد یه نگاهی به ما کرد بعد رفت 🙄😂😂

 

بعدش رفتیم تو امامزاده نماز عصرم خوندم اومدیم هیچیکیم نبود جز ما

 

بعدش کوثرخانم ایده میدن بریم رو تاب بشینیم بعد دستامون باز کنیم عکس بگیریم

 

ما رفتیم عمو گف همونجا میاد دنبالمون

 

حالا هوای بارونی تابا خیس 😐😐😐😐

 

 

اینا تقدیم به تو کوثر👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻👊🏻

 

 

🔫بکشمت باهمین تفنگه 😑

 

عمو رسید میخواستیم بریم دیدیم خالم هی دستاش بالا پایین میکنه ما موندیم بریم یا بیایم چیکار کنیم

 

بعد گفتیم خاله داره میگه برین خونه مادرجون

 

حالا خالم رسید میگه گفتم از اینجا نیاین از رو آسفالت بیاین

 

یاد الله اکبر مامانا وسط نماز میوفتیم که هزارتا معنی میده

 

یعنی یه دست بالا پایین کردن یعنی از رو گل نیاین از آسفالت بیاین

تو خونه از درخت مادرجون تازه شکوفه زده بود عکس گرفتم با در دیواراش کوثر رفت هی میگفت من رفتم در بستم رفت درم قفل کرد

 

به در زدم باز کرد

 

_ اَمَق

 

تنها فحشی که اون لحظه گفتم ینی حرصم خالی شد دیگه رفتیم خونه تا شبش که شام خوردیم با کوثر تو سر کله هم زدیم خندیدیم خار خاصی نکردیم .

 

 

جمعه

 

 

صبحم ساعت ۳ جم کردیم رفتیم خونه مادرجونم سحری کردیم راه افتادیم سمت مشهد

 

مزار شهدا و بهشت رضام رفتن ولی من با شلوار سفیدی که روش دراکولای صورتی داره و دمپایی های زرد و چادرم که صب کشش کنده شد میاده میشدم فضای معنویو منحدم میکردم از تو ماشین فاتحه فوت میکردم

 

کمرم خشک شد هی میگیم خاله لنگام جا نمیشه میره وسط در و صندلی میگه نه تو بخواب

 

حالا خوابیدما ولی ده بار بیدار شدم یه بار محمد درو وا کرد گف ای کیه 😂😃

 

بقیشم خود خالم یه نخم درستش بود تو صورتم زد خوابم بپره 😭😭

 

دیگه کلا خوابم مرید عین معتادا شده بودم انگار مواد بهم نرسیده رسیدم خونمون بهتر شدم

 

دیگه اخبار دیگه ندارم بگم 😁

 

اینم ساعت ۵ صبح که حرکت کردیم مشهد

 

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

چهارشنبه * پارت دوم

چهارشنبه

 

 

از اتاق اومدم بیرون دیدم مهدی نشسته کنار بخاری کلا بچه های کم حرفیم هستن فقط لبخند میزنن🙂

 

خاله آشپزخونه مرتب میکرد مامانمم لحافارو جمع میکرد نشستم شله زرد خوردم خیلی شیرین بود گذاشتم یخچال رفتم بیرون انقدر که گفتن پاشو برو سلام کن برو سلام کن برو

 

با محمدمهدی رفتم خونه هیچکی نبود بعد مامانم اومد گفت مادرجون تو اون خونس

 

بعد مادرجون رفتم خونه عمو رضا که عمو علیو ببینم هم منو دید باز گرمی میخوری آقا اینا غرور جوونیه چرا کسی نمیفهمه 😐😐😐

 

حالا خودش ریشاشو زده باهاش روبوسی کردم رفتم جلو آینه ریشاشو برداشتم از صورتم

 

میخواستم بگم شمام دفعه بعد ریشاتونو زدین یه چیز بکشین رو صورتون دیگه کسیو پیدا نکردم

 

تا محمد گف برم سیر بیارم از خونه مادرجون اونجا زنعمو محمد دیدم بعد زنعمو علی

 

داشتن با خاله گوشت پاک میکردن

 

سیر دادم آرمان همشم مینداخت هی میگم ننداز اینجا من ورنمیدارم مینداخت زیر مشک گوسفند بدم میومد بردارم

 

_ آرمااان خدا لقدتت نکنه ننداز بندازی خودت برمیداری به من چه

 

هر هر هر میخنده 😂😂😂

 

تا خونه مسابقه دو گذاشتیم بعدش که کوثر و فاطمه و شوهر فاطمه اومدن

 

همین کوثر دیروز میگم وخ بیا میگه مگه کجایه هی میری من نمیام من‌نمیام من نمیام

 

فرداش خیلی خوشحال و خندون اومد 😐😅

 

میگه حال نداشتم اون موقع تا وقتیم خونه ما بود صداش مینداخت تو سرش اذ قال همون اول سوره یوسف همون دوکلمشو میگفت اونم مثه عبدالباسط مثلا

 

یه آهنگیم میذاشت( غمارو ازت دورش کنم چش حسودارو کورش کنم )

 

انقدر گذاشت میخواستم بزنمش یکی دیگم بود یادم نیست

 

 

ها داشتم میگفتم ...😁

 

بعد زنعموها دیگه رفت تا نهار که من همو محمدو دیدم بعدش عمو حسینو

 

صبحم بابابزرگو دم در دیده بودم

 

بعدش زنعمو حسین دیگه سلام کردنم تموم شد یه نصفه روز زمان برد من به همشون سلام کنم تازه به این نتیجه رسیدم من چرا انقدر عمو دارم 😄😂😅

 

بعد ناهار که با سمانه رفتیم یجا پیدا کنم عکس بگیرم دیگه محمدمهدی با سیخ میزد پاشو بریم خسته شدم خودشم جلو جلو رفت

 

اومدم خونه سویشرتم بردارم برم دوباره بارون شد دیگه نشستم محمدمهدیم رو پام خواب بود

 

کوثر یه بازی میکرد رفت خوابید محمدم همون کنار بخاری خوابید منم نشستم به بازی کردن

 

تا شب که باز رفتیم خونه مادرجون و دوباره اومدیم بخوابیم

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

سه شنبه * پارت اول

سه شنبه

 

 

شب رسیده بودیم من رفتم خونه مامانو خاله بابا خونه مادرجون چون شلوغ بود نرفتم حوصله شلوغی نداشتم خوابمم میومد جوری که تو ماشین همون حالت بدون اینکه سرم بجایی باشه خوابیدم😂😂😂

 

 

حالا خونمون سررررررد با پنج تا پتو کنار بخاری خوابیدم ولی خوابم نمیبرد شارژم نداشتم

 

 

دیگه رعدوبرق شد من تنها تو خونه اصن نمی ترسیدم

 

 

دیدم گوشیم یه زیر ده درصدی شارژ داشت همونم مصرف کردم چت کردم 😂😂😂

 

 

دیگه خاموش شد شارژمم نبود تا فرداش که زدم به شارژ

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

صدق الله العلی العظیم :))

سلام خدمت دوستان همراهان گرامی 😁😁😁

 

ان شاءالله که حالتون خوب باشه 😍🤲🏻

 

دیروز درگیر خرگوش درست کردنو تخم رنگ کردن بودم ولی امروز باز پاک کردم دوباره کشیدم 😄😂درگیر بودم با خودم

 

از صبح پاشدم چیزی نخوردم قراره با مامان بریم بیرون وسایل مورد نیاز بخریم🤩😂🤩

 

برنامه ریختم برا درسا ولی تو خونه تکونی نشد بخونم از اونجایی هم که وقتی عید بشه چهار روز بعدش عیده قرار بود بریم روستا که نشد عید فطر میریم 

 

و اینکه دیدم همتون دارین از آنچه گذشت 1401 میگین 

 

سال 1401 ‌خب برای من به شخصه سخت گذشت 

 

انقدر که همچی درهم برهم بود تا میخواستم یک اتفاقو بفهمم پشت سرهم میومد انگار یه بارونی میومد که قطع نمیشد 

 

سالی بود که حقیقتا از خیلی چیزا بدم میومد حتی از خودم

 

یک جاهایی خیلی کم میاوردم مغزم اتصالی میکرد همه چی بهم میریخت 😂

 

اما به غیر از غم و غصه هایی که امسال داشت یه شرینیام بود که حال آدمو خوب میکرد 😍نمیشه فقط بگم امسال زهرمار بود 🙄😅😅

 

آنچه که به من گذشت ..سخت بود از خونه تا درسها و همکلاسی و افکار و عقاید و شکست و موفقیت همه چی مثه یه دارکوب تو مخ من شد ولی خداروشکر تموم شد 🙂👋🏻

 

401 بری دیگه برنگردی 😂😂😂

 

و اماااااااا تصمیماتی امسال دارم براتون بگم 😃😃😃

 

اینکه....

 

افزایش اعتماد به نفس میدونم اعتناد به عرشم ولی بیشتر میکنم😂😁

 

دوم تصمیم دارم تو تابستان کلاس طراحی و یک زبان دیگه برم من فک میکردم زبان انگلیسی خیلی سخته چرا انقدر آسونه خب من حوصلم نمیکشه در این راحتی😐😐😑

 

دوم قرآن حفظ کنم چون تاثیرشو دیدم میخوام مجدد برای حفظ اقدام کنم تا حالا دو سه باری شروع کردمو ول کردم 

 

دیگه شاید ورزش بلند بشم انقدر نگن بچه ابتدایی احساس میکنم بقیه فک میکنن با یه بچه کلاس ششمی طرفن چیکار میکنین انقدر دراز و کشیده میشین 🤔🤔🤔

 

اما تصمیم بعدی دارم یادم نمیاد 

 

خدایا کمک کن من همینارو انجام بدم من 😁😍😂

 

سالی با ایمان تقوا عمل صالح در پیش داشته باشید 

 

یه پست دیگه دارم ... بعد سال تحویل🤩

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

تجربیات من🌱

از تجربیات آشپزیم بگم براتون یه روز ظهر ماکارونی میخواستم بپزم که اگه مامانم نمیرسید ماکارونی هارو با یه پارچ روغن میخوردیم ولی بازم روغنش زیاد بود دیگه کسی نتونست خیلی بخوره 

 

از نیمرو درست کردم مثلا میخوام برگردونم هم پفش میخوابه هم طلایی طلایییی که شبیهه ته دیگ میشه 

 

از اینکه مامانم میگه مواظب باش غذا نسوزه زیرشو خاموش کن که یا میسوزه من میرم خانوش کنم یا خود مامانم میاد 

 

از سیب زمینی سرخ کردم که میتونم کارخونه خلال دندون خوراکی تولید کنم ( به احترام کارآفرین مملکت یه کف مرتب سوت بلبلی هم پذیرا هستیم 😎😎) خواهش میکنم کاری نکردم که من 😁🌱

 

تنها در خوردن تبحر شگفت انگیزی دارم 😂😂😂

 

حالا همچین همه چیز خوارم نیستم اینو فقط در حوزه چیپس و پفک کیک آبمیوه و پاستیلو لواشک و دونات و بستنییییی اینجور چیزا منظورمه 😋😋😋😋😋

 

 

یکی از شاهکارام : 🤩👇🏻

 

بستنی عروسکی که میخواستم مثله قبلی ها مهمون دل رودم نداشتم بچه بودم خیلی اون موقع مثلا به الان میشه گف هوای نفسمو نگهدارم😌😌😌

 

یکساااااااااااااال فک کنم تو یخچال بود 🤐🤐🤐

 

واقعا خیلی هوای نفسمو نگهداشتم البته اینکه یادم هم رفت بستنی تو یخچاله میشه گف به نگهداشتن هوای نفسم کمک کرد و اون بستنی در کمال ناباوری و بی لیاقتی و کم سعادتی فوت کرد من نخوردمشا انداختن بیرون 💔🥲

 

 

امشب نشستم تخم مرغ رنگ کنم سه تاش خراب شد شستم یکی از چهارتاش درست در اومد اونم چون اولی بود و حوصله داشتم🖌🥚

 

بعدش بابام اومد درم قفل کرد حالا اومده بالا نمیدونسته مامانم بیرونه به من میگه برو درو باز کن😐🙄

 

قلمو تخم مرغ بدست درو باز کردم اومدم بالا وااااای این برنامه حامد سلطانی یکی اومد ۱۱ تا بچه داشت خدا زیاد کنه چه خبره واقعا ؟ 🤐😐

 

بعدشم اینکه مهران غفوریان یجا گفت طرف آدم بدرد بخوریه گفتم آدم بدرد نخورم داریم؟😂😂😂

 

مامانم _ آره ... تو 

 

من زوم تو تلویزیون بودم یکم طول کشید تحلیل کنم😐😐😐😐😐😐😐

 

علاقه ها رفته بر باد 🖤

 

 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

کلاس مجازی:/

زنگ اول دفاعی داشتیم که گفته بعد عید و کلاس نبود زنگ دوم دینی بود که پنج تا برگه فرستاده حلش کنیم از چهارتا دانش آموزم پرسید

 

زنگ فنون شش تا بیت داد بیت پنجم اسم منو گفت که بگم ترصیع یا موازنه توضیح بده همونجور داشتم پفیلا میخوردم کپ کردم چراااا من ؟😐😐😐

 

دیوار از من کوتاه تر نبود ویس دادم احسنت بم داد 😊😁😍

 

دیگه در حین کلاس با نگار و آسیاب حرف میزدم آخرم مامانم اومد پفیلاهارو جمع کرد برد آجیلامم تموم شده

 

الانم زبان داریم اراده مدرسمون واقعا ستودنیه تو آموزش حالا کار خاصیم نمی کنیم بعضیا حاضری میزنن میخوابن بعضیا مث ما باهم حرف میزنن میخندن بعضیا کلا نیستن 😂😂😂

 

اینایی که ماماناتون خونه دارن خداروشکر کنین الان تو خونه ما یا زنگ میزنن خانوم فلانی یا من میخوام ویس بزارم مامانم ویس گذاشته

 

از صبحم مخ منو با طرح مهمانی در مهمانی صاف کرد 🤕🤕🤕

 

راستی دیروز یه ابتکاری زدم با تخم مرغ و سیب زمینی ولی تخم مرغا پخت سیب زمینی نپخت سیب زمینیم سرخ کردم

 

بیصتر شبیه خلال دندون شد یا سیب زمینی سرخ کرده با سس خوردم از گلوم رد بشه😁😂

 

دیگه همینا

 

خدایار و نگهدارتون دست خدا یارتون😁🌸🤲🏻

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

حال هوای شب های مشهد

رو لب هااااست نور و قدر و کوثر و طاها 

 

ذکر نورانی عاشق هااااا تسیبحات حضرت زهرا 

 

الله اکبر این همه شکووووه 

 

الله اکبر این همه جلاااااال 

 

تو خیابون که راه میرم همه دست تو دست

 

همه هنذفری یکی تو گوش این یکی تو گوش اون یکی

 

دستاشونو مشت کردن تو دست هم لی لای لی لای میکنن 

 

بعد برمیگردن یه لبخند ملیحم تحویل هم میدن سمت حرم حرکت میکنن 

 

من همون لحظه : 🏃‍♀️🏃‍♀️🏃‍♀️

 

مث میگ میگ دارم راه میرم به کلاسم برسم درحال که کیفم از سبکی دائم از دوشم میوفته و پاهام داره استخوان میشکونن 

 

حالا سرکلاس دبیر میگه :🙄🤐

 

وقتی به دنیا میای تنهایی میمیری تنهایی ( خودشم مجرده)

و طوری سخنرانی کرد که نتیجه من شد : 

 

 

یک عقاب همیشههههه تنهاست😎🦆

 

 

 

 

وقتیم برگشتم چون تاریک بود یکم یه تیکه از مسیرم سایه دیدم😂😂😂

 

حالا من در حالت عادی گاز میدم پرسرعت😂 ولی این دفعه بیشتر رفتم دیدم یهو یک آقای هدفون به گوش با کیف باشگاه پیچید جلو من رفت تو کوچه 🙄😐

 

حالا میخواستم کوچه رو بن بست کنم نمیشد من رد شم ایشون بره وااا😑😑😑

 

ها دبیرمون گفت خرید عید نکنین و مراعات پدرمادراتون کنین نمیدونه اصن نگفتن پاشیم بریم خرید کلا حرفش خونه ما نییسسسست 

 

ولی واقعا جنسا گرون شده طوری که خودم میترسم برم قیمتشو بپرسم فقط نگا کردنش مجانیه 🙂😁

 

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

شادروان شادمان😂

سلامی با خستگی زیاد😁

 

امروزم مثه دیروز منتهی کمتر از دیروز بچه ها اومدن

 

امتحان فارسی نگرفت گف تازه برای حاضرین مثبت میزارم و رفع اشکال کرد

 

زنگ بعدم جامعه و اقتصاد داشتیم که گفت مدیر گفته امتحان بگیرین درس بدین کسایی که نیومدن به خودشون ربط داره

 

دبیرم گف من وجدان دارم نمیتونم قراره بعد عید ۴ تا درس اقتصاد جامعه بگیرم بشینین بخونین امتحان بدین 😐🔥🥀

 

بنده هم دو درس اقتصاد دادم شدم ۱۸ جامعه دادم کامل شدم 😍🤩

 

یکی از بچه ها گوشی آورده بود گوشی هارو میزارت تو یه شکافی پشت صندلی دبیر بعد دیدم صدای اذون میاد یه لحظه گفتم صدای اذون از کجاست از گوشی کیه خوبه دبیر نبود پرید رفت قطعش کرد😂😂😂

 

بعد اینکه دارم وصیت نامه تنظیم میکنه خواهرام که تو وب هستین لای کتاب تاریخم گذاشتم یادتون باشه😁👌🏻🖤

 

و داشته باشید یک سکانس مادر دختری❤ :

 

_ مدرسمون امروز خیلی کم اومدن درس نمیدن امتحان نمیگیرن

 

مامان _ نوچ تو برو

 

_ میگم کسی نمیاد خب

 

مامان _ اصن هیچکی نباشه تو برو

 

_ برم با خانوم..(سرایدار) تخمه بشکونم چیکار کنم؟

 

مامان _ نه اصن جارو دستت بگیر جارو کن

 

_ مگه وظیفه منه من چیکارم اونجا کلاسا بعضیا خالیه همه رفتن درس میخونن

 

مامان _ واستا فردا بیام اکه اجازه دادن بیا خونه

 

_ اونام اجازه میدن !

 

مامان _ من اگه بدونم تو میخونی میزارم بمونی ولی تو میخوابی

 

دیگه بقیش یادم نیس فقط داشت زنگ میزد به بابام کارش داشت حرصم گرفت من حرف میزنم هی زنگ میزنه سیمو کشیدم چارتا چیز گفت بخاطر اینکه اینهمه زحمت کشیده بوده تلفن وصل کرده و من خرابش کردم حالا خدابم نبودا ولی خب

 

دیگه همینا خداحافظ🙂👋🏻

 

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

گلزار 🌸

 

فک کردم قراره بریم حرم ولی رفتیم بهشت رضا خونه مادرجونم بابابزرگ بابام پیش عمو جلیل نرفتیم 

اولش رفتیم گلزار شهدا یه طرف سلام فرمانده میخوندن یه طرف عشق زهرا علی 

بعد اینکه عکسارو گذاشتم تو گروم فاطمه میگه کجای من خواجه مرادم 🙄😂😂😂😂

به دلم افتاده بریم خواجه اباصلت 😁😁

دیگه دارم تدریس میکنم دینیو برای مامانم یه جاهایی هم بحثمون پیشه 😂😂😂😂😂

دیگه تک به تک نمیتونستم ولی یاد همتون بودم یه دور زدم گلزارو مامانم همش میگفت عکس نگیر صلوات بفرست قرآن‌بخون😄😄

یه جاهایی وسط فیلمام حرف میزد حرص منو درمیاورد 😐💔

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

امروزم بدین گونه گذشت

 

دیشب خیلی ناگهانی دیدم مامانم اینارو آورده دوتاشو خوندم خیلی قشنگ بود 😍❤

از دیروز عربی بخوام بگم دیگه کلاسام دارم تنها میرم البته فرار میکنم دوست ندارم کسی باهام بیاد آخه مامانم نمیتونه با من راه بره من تند تند میرم بعد اگه مامانم باشه هی برمی گردم 🙂

دیگه انروز نتونستم بابام پیاده منو رسوند دم آموزشگاه اسپیکینگ دادم خیلیییی آسون بود 

این تیچر قبلیم که منو یادش بود به من میگفتن چوپان چون یه بار خاطره گله چرونی و گدسفندای بابابزرگمو اینا دیگه منو چوپان فرض میکنن 😂😂😂😂

امروزم که پدر بنده میره ده میلیون میرنه به حساب یه بنده خدایی اشتباها از صبح با مامان به این طرف اون طرف زنگ زدن رفتن بانک اوضاع خراب بود 

امروزم که اومدن از قالیشویی فرشامونو بودن مت رو قالیچه ریاضی حل میکنم😎😌

دیگه اینکه داشتم تو راه میومدم یه خانومی محجبه نبودا بی حجاب بی حجابم نبود لبخند زد لبخند زدم یکم رد شد گف خسته نباشی از مدرسه اومدی گفتم سلامت باشی کاملااااا یخ زدم یهو گف من  اینهنه تو طول مسیر اومدم یه نفر نگف خسته نباشی😁😄

تازه اومدم مامانم مرا در آغوش کشید چون از گوگل فهمیده خانومه تو پشتیبانه قلمچیه دیگه متوسل به گوگل شده 😆😆😆

میگن سرعت العملت ضعیفه خب خسته شدم برو از بالا چی بیار اینو بیار اونو بیار

اه خب پدر من چقدر دوری از خونه با خودت ببر من هی بالا پایین نشم 

وقتیم پیاده راه میرم تند تند پای چپم انقدر درد میگیره خشک میشه 

ظهرم نگفتن ماشین نیست من پدرم در اومد تو یه ربع خودمو برسونم کلاس 

فعلا خداحافظ👋

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

اخبار نرگس

حسش نبودم برم مدرسه ولی پاشدم رفتم زنگ اول نشستم شعر حفظ کردم😑🥴

 

اقتصاد و جامعه اصن امتحان گرفته نشد ولی ما آماده شدیم برای جامعه همه اونایی که میخواستن امتحان بدن اومدن اینور بعد یهو گفت

 

امتحان‌نمی گیرم ولی اینایی که اومدن اینور و خوندن هفته دیگه امتحان نمیدن😎😎😎

 

اگه یجا با عقل سلیم کار کردم باور کنین همینجا بوده😂😂😂

 

به زنگ آخر هرچی نزدیک می‌شدیم حالم خراب تر میشد جلوی ماعم دوتا اومدن ونگ ونگ ونگ حرف زدن عین صدای حشرات مزاحم 😑😑😑

 

انقدر تابلو اعصابم خراب بود که دبیر به اون دوتا گفت من به شما نمره مستمر نمیدم گفت چرا ما گوش میدیم شما اینو گفتین اینو گفتین ما داریم در مورد درس حرف میزنیم🙄🙄🙄

 

بعد این دوتا همیشه میگن پنجره هارو باز کنین خب ما سردمونه اونا با کاپشنن بعد هی گرمه گرمه میکنن الناز فاطمه رفتن به ستایش گفتم بیا جلو داشتیم یخ میزدیم پنجره تا ته باز کردن دیدم نمیشه ستایش داشت یخ میزد منم یه امروز کاپشن نبرده بودم رفتیم عقب نشستیم تا زنگ آخر ستایش بهم گفت سرخ شدی 😪😫😩

 

هم بی خوابی دیشب هم خط خطی شدن اعصابم تازه با اونام قهر کردم چرا پاشدیم فداکار تر نبود حالا نه من چیزی از درس فهمیدم نه اونا🤐😬

 

از کلاس دراومدم مامانم تو دفتر بود کارنامه دستش یهو دیدمشا😂😂

 

بعد گفتم بریم خب گف بزار برا انضباطی

 

میدونین دلیلش چیه انضباط 19.5 من ؟

 

دلیل ناخن باند در ۱۱مهر بوده 😑😐😑😐😑😐😑😐

 

مامانمم گفت واقعا را نداره گف نه و فلان مامانم راست گفت پس پرونده آماده کنین

 

هی ننه هی ننه نکن اینا زیرچشم حالیشون نیس😂😂😂😂😂

 

حالا میخواد بره اداره بگه که از وضعیت مدرسه و نمره دادنشون راضی نیست

 

از اونور با بابای الناز اومدیم دیگه مامانم و باباش مذاکره میکردن سر مدرسه 👈💥👉

 

رسیدیم خونه کلا بیهوش شدم زبان میان ترم داشتم نرفتم ریاضیم زنگ زده چرا نیومده انقدر مامانم گفته مریضه مریضه اینبار گف نمیدونم چشه هرماه آیت سه چهاربار کلا مریضه حالا یطوری گفت خودم فک کردم بیماری خاصی دارم😂😂😂

 

فعلا اخبار دست اول امروز این‌است

 

و خبرای جدید

 

نوشتن سوالات اقتصاد و جامعه از کتابای فاطمه کتاباشو گرفتم میگه آخجون سبک شدم میگم خب من سنگین شدم 😂😂😂😂

 

فردا جز تفکر ریاضی و تاریخ تدریس ورزشی که خدا به بچش عمر با عزت بده رفتتتتتت که بیاد 😆😆😆😆

 

(ما جزو خوش‌شانس هاییم چون در هفته یک زنگ کامل با یه تک زنگ بیکاریم خدایااااا شکرت اون زنگم کار مثبتمون یا خوابیدن یا حرف زدن در مورد ازدواج و عروسی های فامیل و آبجی داداشا کلا خانوادگی 😁😁😁😁)

 

و کنفرانس تفکر فردا کنسل گفت بخونین بعد اینکه کلاسم ندارم باید بشینم برا میان ترم زبان بخونم

 

اینا مال دیروزه 

امروز مامانم منو بیدار نکرد فقط گف از اینا بخور با اینکه میدونست امتحان دارم اصرار نکرد برم خداروشکر حرفام ثابت شد الان حالم بهتره از اون موقعس

 

 

 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

اخبار امروز نرگس بانو

مدرسه ما اومدن گفتن دبیرا فقط روزی یه امتحان باشه 

 

حالا اونا به یه درس میگن پرسش به دوتا به بالا میگن امتحان 

 

حالا گفتن پرسش عیب نداره فقط روزی یه امتحان 

 

دبیرام میام میگن من امتحان نمیگیرم من پرسش میگیرم حالا قیافه هایه ما این شکلیه🙄🙄🤐🤐

 

انگار برای پرسش قراره کتابو نگا کنیم برای امتحان قورت بدیم این چه استدلالیه 

 

فردا اقتصاد جامعه ادبیات همششش حالا اقتصاد رفته رو تخته نوشته که امتحان داره مجبوریم فردا یکی رو کنسل کنیم ولی الان باید بخونیم تا ببینیم فردا کدوم کنسل میشه 

 

امروزم یکی لاک داشت بردنش دفتر گفتن پاک کن میگه من به لاک پاک کن حساسیت دارم دستام میریزه بیرون مجبور شده پاک کنه تا به مامانش نگن بعدشم که دبیر دینی نصف بیشتر کلاسو به بحث با بچه ها گرفت که قوانین مدرسه اینجوری اونجوری حالا منو سوگل 

 

خانوم درس نمیدین چشام درد گرفت بس به کتاب نگاه کردم 😂😂😂

 

امروزم برف شد زنگ اول رفتم یخ گوله برفی درست کردم زدم به کله الناز خاک توش موند برفاش ریخت😂😂😂

 

این سوگل تا برمی گشتم میدیدم داره منو هدف میگیره 😂😂😂

 

یگانه پشت سرم هی میگفت برگرد برگرد 

 

زورکی میخواست برفو بزنه تو صورتم 

 

ولی واقعا برخورد یکی از بچه ها با دبیر دینی درست نیست دیگه بلاخره دبیره هرچی از دهنت در میاد که نباید بگی انقدم حرف حرف حرف میزنن منم میزنم اون وسطه اصن دیوونه میشم 😅🤕

 

میز من دقیقا کنار پنجره بعد میز عقب شوفاژ جای خوبیه تابستون پنجره وا میکنم زمستون شوفاژ پارسال میز دوم خون تو رگام یخ زد امسال خوب بود 😁

 

دیگه اینکه عینک سوگل تازه خریده زدم مهشید میگه شبیه خانم معلما شدی 🤓

 

چادرم سرم کردم به آسیاب میگم شب میام من ممدقلیم 😆

 

چادرم ازم گرفت سرش کرد دیگه...بزارین خبرا یادم بیاد 

 

آها یه دختره بم گفت برو اسم اینایی که میان نمازو بنویس بده میخوام بریم سینما فک کنم نمیدونم میخوان چیکار 

 

بعدم تو نماز ابتدایی عزیزم حسین میخوندم نمازمو نفهمیدم چی خوندم 😂

 

چادرمم که هی عقب میره زیر پام گیر میکنه بعد همونجور چادر پیچیده اومدم تو سالن میخواستم برم کلاس سمانه بم میخنده یکم مسخره بازی درآوردم سرخ شد طفلک از خنده😂😂😂😂

 

چه بچه خوبیم یه ملتو شاد کردم هرکی منو میدید میگفت بچه ها نرگسوووو 

 

حالا انگار با عینک چی شدم‌؟😂😂😂 فک کنین مقنعه مامانم با اون ماسکم با چادرم با اون عینک گرد بزرگ خیلیییی مسخره شده بودم 

 

دیگه خبر تازه ندارم 

 

آها این خواستگاره که مامانم قرار بود برا این آقاهه همسایه پایین از همکاراش جور کنه نشد بعد الان یه گروه دیگم مهمون اومدن پایین 

 

بعد دیگه امشب دوتا بستنی خوردم چون اشتهام کور بود گیر داده بودم به به این سپرایته چیه میگفتم بو میده 😂😂😂

 

دیگه آها یه بحث جانانه با فرمانده منزل داشتیم 

 

و در آخر شاید تغییر رشته بدم 

 

تست دادم هوش منطقی ریاضی برام اومد 

 

جزو افراد متوسطم یعنی زیر تیرهوش بین ۹۰تا۱۱۰ نرمالم 

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

خونه ما چه خبره ؟

فکرم درگیر کتابه این جمله های زبانم که مینویسم هی کلماتو جا میندازم اعصابم خورد میشه تو همین اوضاع خورشت تو ماست مخ من مامانم داره دف زنی میکنه با سینی ها قبلش که داشت کشتی با قابلمه ها میگرفت

 

من دیوونه نشم خیلیه وااااااااای همچنان ادامه داره این تازه از اتاقه منه این صدا

 

هرچی میگم مااااااااااماان انگار نه انگار

 

خستم نمیشه هنوز داره میزنه خدایا ...

 

ریتم عوض شد 😐

 

خب مثه اینکه تموم شد

 

رفتیم برای اجرای عروسی🙄

 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

نرگس شاد وارد می شود😎🌸

انقدر های های اشک ریختم هوار هوار کردم که پیشنهاد دادن برم بیرون🤭😅

 

رفتم لوازم تحریری پسره زل زده بود به تلویزیون اصن خوشم نیومد از برخوردش حس مزاحمی بم دست داد اومدم بیرون رفتم همون سوپری باحاله خوشم میاد با همون لهجه مشهدیش با همه حرف میزنه اخبارم دستشه گوشی کی زدن کیو نزدن ؟😂😂😂😂😂

 

من میگفتم خودکار یونیکورنی هی میگفت آکواریومی ؟

 

حالا چه فرقی داره واااا😄😄😄😂

 

از اون قبلبه خیلی بهتر بود لااقل چشماش تلویزیونو قورت نمیداد😐😐

 

میخواستم ماژیکم بگیرم یادم شد اصن😑

 

 

 

 

اینم نمایی از سرکوچمون👇🏻🏙

 

 

الان انقدری شارژ شدم که میخوام هر روز برم محلمونو طواف کنم برگردم 😂😂😂😂

 

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

رفتن به مدرسه من🙄🥲

قبل هفت بیدار میشم وقیقا بعد هفت و ربع من تو ماشینم

 

بعدش تا میرسم به ورودی مدرسه ماشینا اجازه نمیدن من ردشم😐😑

 

بعد میرم تو مدرسه و کلاس آخر سالن پایین که کلاس ماست😂

 

خیلی منتظر میشیم تا چایی خوردن دبیرا تموم شه و بیاین کلاس

 

با تایم کلاس مثه امروز ادبیات خیلیییی بچه کسل میشن همه تو چرتن مخصوصا تو داستان سهراب که ما به گردآفرید رسیدیم 🤕

 

اقتصادم که یهو امتحان کتبی گرف پرسش بوداااا ولی دید بچه ها حرف میزنن کتبی گرفت سه سوال منم جلسه پیش نبودم ولی خوب جواب دادم

 

جامعه هم درس داد سوالاشو ننوشتم نشستم با الناز نامحسوس حرف میزدیم کتابام جلومون باز کرده بودیم🙄😌🤓

 

راستی بهتون گفتم قرار بود عروس شم😂😂😂😂😂😂😂😂😂

 

وایییی ته خنده بوددددد😆😆😆سمی اسیدی نهایت وایتکس بود🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

 

زنگ نماز بیرون نشستیم بعدشم زنگ آخر اومدیم خونه تنها نکته مثبت مدرسه دوستامن این درسارو دوس ندارم

 

انگار از اولم اشتباهی اومدم

 

قشنگ زدم تو جاده خاکی

 

اومدم یه جایی الانم غرقم توش فقط باید خفه شدنو تا خرداد تحمل کنم

 

امسالم افتضاح بود افتضااااااااح

 

از همه لحاظ مضخرف مدرسه بعضی دبیرا درساااا

 

گیج شدم به مامانم میگه یه کسی نیست پیدا بشه به من بگه تو باید کجا بری چه رشته ای بری ؟

 

چون پلیسی رو دوس دارم مجبورم مجبورم آخه من پلیس بشم داستان اشکبوس ازم میپرسن

 

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

برف امروز

برففففففف

☃️☃️☃️☃️

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

درهم برهم🍭

داشتم کانالارو بالا پایین میکردم شبکه سه کتونی زرنگی داشت خیلی باحال بود😂😂😂😂😂😂😂

 

نرفتم کلاس دیگه خسته شدم با این وضع تایم کلاساشون

 

جغرافیا یهو اسممو گفت پاشدم سوالاشو جواب دادم نوزده شدم سکته کردم😁😁😁

 

دم در نمیدونم چی شده بود داشتن بازرسی میکردن معطل شدیم هوا هم یه بارونی بود ولی مثه صبح بارونی نبود

 

دفاعی همون زنگ ما پاشد رفت جلسه😐😐😐😅😅

 

یه رمان خوب سراغ دارین باحال باشه طنز ؟

 

فردا میرم دعواااا😅👊🔫🗡

 

هی من میگم این تایم نمیتونم باز کلاس میزارن نه من هانیم مشکل داره

 

صبح آقاهه میگه تولد برادر زاده برادرم نمیدونم کاوه

 

بابا میگه کاهو؟؟😶😅😁😐

 

کاهوجان تولدت ... ای بابا آخه این چه اسمیه؟😂😂😂

 

داشتم درو باز میکردم بابا ماشینو بیاره تو اگه یه ثانیه دیر باز میکردیم صاف میرفت تو صورت خانومه😅😅😅

 

بابا از تو ماشین برام تاسف میخورد😴😴🤣🤣🤣

 

یه بارم برای مامانم کلید انداختم میگه اگه یه کم زود میدادی میخورد تو‌ کله مرده 😄😄😄

 

وایستین من بزنم چی میشه مگه ؟🙄🤐🤓

 

کیا شنبه میرن راهپیمایی من اگه مشهد باشم میرم اون بادکنکا درازا بخرم به الناز میگم میگه ارواح جدت بشین سرجات تو اصن آنریکا رو دیدی ؟

 

گفتم آره گفت کجا ؟ گفتم از رو نقشه 😌😌😎😎😎

 

قدرت خوبی تو تخریب طنز دارم به طرف میگم میخنده 🤐😄😑

 

چه پست درهم برهمی شد در دل کردم🙂✌😁

 

 

۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

جدول نیازمندی ها😁🤞

فعلا همینا 😌😌😌

 

شمام تو وبتون یه جدول نیازمندی بدین 😁😁😁

 

ولی واقعا اینایی که من گفتم خیلیه؟👀🤨

 

به جان خودم....🤔

 

چون جان خودمو گفتم سکوت پیشه میکنم 

 

🤐🤐🤐🤐🤐😄😄

 

 

امروز از هفت صبح تا صفت شب من فسفر سوزوندم دوتا کلاس تو یروز خیییلی بد بود الان مثلا رو به موتم😅😅😅

 

 

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

بد خواب شدم

دیشب مگه من تونستم بخوابم😑😑😑

 

حتما باید فردا مدرسه باشم بیهوش بشم تا شش صبح

 

چهار بار هی پاشدم هی خوابیدم بعد دیدم گوشیم هشدار میده خاموش کردم خوابیدم باز دیدیم یکی تکونم میده پاشدم میبینم مامانم با لیوان آب بالا سرمه

 

میگه مگه نمیخوای روزه بگیری بخور 🙂

 

آب سرد نبود داشتن اذون میدادن پاشدم آب سرد خوردم نماز خوندم خوابیدم تا نزدیکای یازده خالم زنگ زده اصن نشنیدم

 

پایین تلویزیونم خواب بودم تلویزیونم روشن گوشی و تلفن همه اینا من خواب بودم بین اینا 😂😂😂😂

 

سبک خواب بودن مشخصه یا بیشتر بگم 😌😌😌

 

خالم زنگ زده میای حرم یا نه میخواستما ولی نرفتم دیگه

 

دلم میخواد برم بیرون زود درسامو تموم کنم برم رو مخ بابا ببینم این رخشو روشن میکنه یا نه خشک شدم تو خونه ؟

 

😬😬😬😬

 

و اما یک خبر خوب و احتمالی هفنه دیگه میریم قم 😍😍😍😍

 

با قطار😭

 

یاد اون سر صداش میوفتم سردرد میشم

 

یاد اون پله که میری تو قطار اصن فک میکردم قراره بیوفتم 😪🙄

 

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

چایی بریز🍭🫖

برای دهه فجر یه جشنی داشتن مدرسه مامانم

 

خیلیییی باحال بود حالا مدرسه ما 

 

بیسکوییت دادن اونم کناره هاش خورد شده بود من تا نگام افتاد گفتم 

 

😅😅خیلی ممنون نمیخورم

 

النازم نخورد بعد داشت میرفت برگشت رو به دبیر گفت شرمنده تموم شده دبیرمون فک کرد میخواد تعارف کنه

 

😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂

 

حالا اینا به کنار آهنگ دیو چو بیرون رود گذاشته بودن با آهنگایی مربوط به دهه فجر بعد الناز محمد نبودی میخونه بلد نبود بقیشو به من میگه بخون تو از اینا گوش میدی 😐😐

 

دیشب..😁😁😁😁

 

کار داشتم هی بابام میگفت بیا بیا بیا بیا

 

پاشدم رفتم بیرون

 

بابا _ یه چایی بریز 😁😁

 

انقدر بیا بیا بیا برای چایی بود 😐😂

 

بعد رفتم آشپزخونه اصن چشام گلگون شد رو میز یه پلاستیک بود که کاملا مشخص توش چیه وگرنه من انقدر ذوق نمیکردم😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍

 

گفتم کاش بیشتر ناراحت میشدم 😂😂 بابام میگه از چی ؟

 

یعنی هیچکی خبر نداشت 😔😔😔

 

فعلا داریم در مورد سفر با بابا بحث می کنیم که هفته های آینده نتیجه بده قبل ماه رمضون مسافرت بریم 😁😄

 

اخوی هم که در کربلا نبودش کم و بیش در مشهد احساس میشه 😄😄😄

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

رفتم خونه شاه خراسان❤🥰🌸

دیشب هوای حرم کرده بودم صبحش به مامانم میگم بریم حرم ؟

 

مامان _ سماور روشن کن چایی بریز خونه رو مرتب کن بریم

 

😐😐😐 زیارت از راه دورا قبوله نه ؟‌

 

یه اوهووو بلندی کشیدم رفتم خوابیدم😂😂😂

 

بین خواب بیداری اومدن دم پای بدبخت من چایی میخورن یعنی برگشتم بقول دوستم میتونستم بوم رنگی بزنم به لیوان ولی نشد 😂😂😂

 

ویندوزم که روشن شد آماده شدم رفتیم حرم سویشرتمو درآوردم که ابن دفعه اگه اون آقاهه بود ببینه چادر دارم نگه چادر بگیرین ( شانس منم به تیر برق خورده😆)

 

وااایییی اگه میدیدین چه بچه هایی بودن یکی کاپشن یاسی سفید پوشیده تو بغل فک کنم مامانش یا خواهرش بود 😍😍😍

 

یه دختر نازیم چادر رنگی سرش بود دست مامانشو گرفته بود 💕💓💕💓

 

یه پسره خوشتیپیم کلا خردلی ست کرده بود منتظر بود باباش لیوانو آب کنه بده دلم میخواس برم لپشو بکشم ولی خب باباش باهاش بود 😌😁😁

 

ولی یجوری پشت ماسک گفتم که بابامم متوجه شد با کی حرف میزنم 😂😂

 

تماااام نماز قضاهامو خوندم حالا مامانم دراومده به بابا میگه همه نمازاشو خوند یه روز مارو بزار اینجا بعد بیا دنبالمون

 

چون نمیتونستم برای یک یکتون بخونم نیت چطوری کنم گفتن بگو به نیت مومنین و مومنات و ملتمسین دعا برای امواتم خوندم نمیدونم چند رکعت شد دیگه دو تا چار رکعتیم خوندم یه دو رکعتی دیگم خوندم مامانم رفت وگرنه بازم میخوندم 😅😅😅

 

آها یاسینم خوندم گردنم خشک شد 😁😁😁 ما طبقه پایین بودیم یه ضریحی بود اونجا من ندیده بودم تا دیگه برای اون دوستمم که تو آی سیو بود دعا کردم وبشون حذف شده دیگه خبری ندارم ایمیلم دادم ولی فعلا جواب ندادن 😪😪💔

 

اومدیم کتابخونه کتاب بخرم انقدر که خانواده محترم همکاری کردن که اعصابم بهم ریخت اومدم بیرون ولی من یه روز یه حساب بانکی جدا میزنم راحت بشم مامانم اومد مارو آورد بیرون چادر رنگی سر من کرد 😐😐😐

 

خیلی قشنگه ولی من چادر نمیخواستم چفیه خواستم بازم همونطوری شد دوباره رفتن پارچه فروشی من تو نرفتم دم در بودم راستش ناراحت بودم ولی خب از اونجایی که من تعادل اخلاقی ندارم جدی گرفته نشدم😂😐😭

 

بعد اونجا یه ماشین پلیس بود گفتم کاش میشد سوارش شم ‌بعد بیارم بزارم سرجاش😂😂😂

 

ولی بنا به دلایلی : ۱ فاقد گواهینامه میباشم ۲ کسی نبود پس درش قفل بود روبه رویه مجتمع قضایی ام بود صاف میبردنم دادگاه😂😂😂

 

دیگه برگشتیم خونمون اومدم بخوابم تو اوج خواب مامانم صدا کرد بیا تاید بده😑😑😑

 

اونقدر گشتم خواب از کلم پرید خونه پتو بالشتو جمع کردم شتابیدم به سوی کار منزل 😬🤒🤕

 

پ.ن:

 

وقتی حرم میرین کفشاتون بدین کفش داری خوبه یکی بیاد خونه شما کفشاشو با خودش بیاره

 

🌱یاد گرفته از شهید حججی🌱

 

پ.ن :

 

اگه وجود خدا باورت بشه

 

خدایه نقطه میذاره زیرباورت👌

 

“یاورت “می شه.😍❤

 

 

اینجام همون جا بود که ندیده بودم همینجام نماز خوندم

 

 

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

دلتنگم 👈🏻💕

I am very TIRED

 

اول دهه فجر مبارک 

 

دوم اینکه برام دعا کنین 

 

سوم تو این چند روز بزورم شده باید برم حرم واقعا حرم لازمم 

 

دلم برای صحن حیاط حرم تنگ شده💔

 

برای ضریحش 💛🤚🏻

 

برای نماز خوندن تو صحن 😍🥲

 

برای نگاه کردن به بچه های کوچولو که یجا نمیشینن 😂😂😂

 

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

آنچه گذشت ...

جغرافی - دفاعی امتحان دارم 😭

 

فنون باید بنویسم انشای اسکناسم بنویسم 

 

این چه زندگاااااانیست 

 

ای باباااااااا 

 

امروز سر کلاس ریاضی این دفعه دبیر نگاش رو من تنظیم بود انگار داشت برا من توضیح میداد 😂😂😂😂

 

دو نفر نرفتن صاف رفت رو اسم من رفتم پا تخته خوش خط و تمیز نوشتم 😌

 

همرو پاک کردم فقط مسئله خودمو نوشتم ولی خب دبیر گرامی انقدر روش نوشت از قیافه افتاد 😐😐

 

عربیم که مردمو زنده شدم ولی اسممو نگفت لی لای لای لی لای لای😇😂😂

 

الانم پنج و نیم کلاسه زبانه دارم برای speaking آماده میشم خیلی زود ترممون تموم شد 🤏🤓

 

 

 

همچین تاثیر گذارم نبود کلاس در مورد تولدت کی هست بود ؟‌😐

 

با یه دبیر جدید 😔😔😔

 

خیلی بده این دبیرا عوض میشه 😬🤒

 

من یه ساعت سر خیابون واستادم که تشیف بیارن دنبالم بعد مامانم تازه مدیر کل تموم شده دیده ده دیقه به هفته به من زنگ زدن میگن کجایی ؟

 

😐هیچی دیگه من بگم بیاین دنبالم صبح میشد دیگه من باید یه راست میرفتم مدرسه گفتم خودم میام 🙄

 

 

 

 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

تعبیر بلدین ؟

از صبح که پا میشم غرغرای مامانم شروع میشه میخوام برم دیرم شد الان من باید مدرسه باشم زودباش دیگه من اصن رفتم😂😂😂

 

و شامل اینجور غرغرا ریاضیمونو امضا کرد یه چیزی شدم بین یازده و سیزده اصن بدم اومد از ریاضی بیست که ندارم ولی بالا هفده چهارتا دارم بقیشم چهارده به بالا فقط دو سه تایی فک کنم بالای ده زیر چهارده شدم🥲💔

 

درس خوندم من ِایییی به درد عمم نمیخوره

 

اصن بدم میاد از مدرسم مامانم الان میگه تازه به این نتیحه رسیده این همه من خودمو کشتم 🤕🤒

 

من شاهد بودم بچه ها اهل درس اصن ففط میخوندم کم نیارم رفتم المپیاد ادبیات حالا اینجا... فلانی ده شدی ....هورااااا🥳🥳🥳🥳😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐

 

خدایا نجاتم بده وای😩😩😩

 خواب بچه دیدم اونم یجا بچه غریبه بود بجا نمیدونم من بودم و اون تعبیرش چیه بلاگفا هیشکی نگفت بهم 😂😂😂

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

جهاز نرگس

 

اونا جزو جهازمه که یه فنجونش شکسته😂😐

اون قلبا من ابتدایی خریدم دو صفحه اندازه برگه آچار بود دتا خریدم شد هزار تومن یعنی صفحه ای پونصد خیلی ارزون بود از اونا فقط همینا مونده 😁😁😁

اونا نمیدونم پاستوره چیه دوستم بم داد میگه ماله پنج سالگیم بوده 🤔😅ولی باحاله 

اون صورتی اگه ببینین برای گوشیم خریدم انقدر فک نکردم باید ست باشه با پشت گوشی هعی خدا چرا مغز من فرسودس؟😑🙄💔

اون یونیکورن دسته کلیده خریدم نمیدادا میگفت تموم میشه از اونای دیگه بخر 😂😂😂 خیلی جنسای کیوتی داره 😍😍

اون فنجونام مدرسه مامانم بودم به مهد کودکیا دادن من دوم سوم بودم فک کنم دادن مامانم بده به من 😄😍

امروز فاینال داشتیم خیلی نخوندم و عالیم ندارم ولی مطمئنم نمیوفتم😁🤞

 

چطوری قالب بیان رو عوض میکنین میشه بگین از قالباش خوشم نمیاد 🥲💔

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

محتاج به دعا

خدایا کی میشه تموم میشه این دبیرستان ؟💔😩

 

الان دارم میرم بخوابم ساعت دیگه 2:34دیفه به وقت مشهد😂

 

چه وضعشه واقعا ؟ الهی کمک کن 

 

برام دعا کنین 

 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

محله ما ☃️☃️☃️☃️☃️☃️

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
Narges Banoo

🙃

امروزم تموم شد با تموم خوشی هاش 

به بابا گفتم بابا استرس میگیرم منو اونور پیاده کن بابا قشنگ رفت دم نرده زردا

بابا _  انا الان بیا برو هیچی نیس

_  ملت بابا دارن ماخم بابا داریم آخرش مارو پیاده کردی 😆😅

بابا _ 😄😄😄

یه ساعتی به کلاس بود که با مامان برج هیجان بازی میکردیم بماند که چقدر من با وسواس میچیمو آخر مامان به یه حرکت واژگون میکرد همشو 😐😄😄

کلاسم که نگم با هانی تو سروکله هم زدیم فقط کل کل میکردیم بحث میکردیم 

شانس از دوستم نیاوردم 

از هیچی شانس نیاوردم 

خدایا هلپ می ا هو امتحان ریاضی 

آی دونت لایییییک اوفففف 

 

 

_______________

شهادت بانو ام البنین را تسلیت عرض میکنم🖤💔

ام البنین پیش همه روضه خواند و گفت :

شرمنده رباب پسرم را حلال کن🥀😥

عباس باب الحوائج بودن را از مادر ام البنین آموخته🥲🤲❤

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

خدایا هوامونو داشته باش🤍💔

صدای اذون از مسجد بلند میشه دلم برای نماز تو مسجد تنگ میشه🥲🤍

 

وقتی میریم روستا صدای اذونش خیلی آرام بخشه اینجام خوبه کلی اونجا خیلی قشنگه💕💕💕

 

فردا امتحان اقتصاده یاد میگیرم ولی حسشو ندارم قشنگ ثبتش کنم تو مغزم 😭

 

دلم از خودم گرفته امروز نرفتم مدرسه که خیر سر بخوابم بابا بزرگم به همون لهجه روستا ولی من فارسی میکنم 

 

بابابزرگ _ باباجو ؟... آی بابا ؟... باباجو؟

 

_ بله ؟ 

 

بابابزرگ _ لباسامو بیار 

 

_ براچی ؟ 

 

بابابزرگ _ بیار میخوام برم 

 

تلویزیون زدم بلکه حواسش پرت بشه تنها بودم نمیتوستم جلوی بابابزرگو بگیرم 😞

 

دستاش زوری نشد جورابارو پاش کرد دیگه دیدم عزمش جزمه برای رفتن کمکش کرد فایده نداشت نمی موند 🤕🤕

 

بابا رسید خونه بابابزرگم دم پله ها ایستاده بود دیگه باباهم نامید شد بابابزرگو برد خونه عمو ولی مثه اینکه اونام نتونستن بابابزرگو راضی کنن 😥😥

 

عمو نزدیکای نه و نیم حرکت کردن سمت روستا دیگه الان رسیدن 

 

منم نشستم سر درسم مثلا ولی یک کلمم نمیفهمم 😩🌵

 

دلم یه سفر میخواد یه تنوع بریم بیرون یه مدت از تو خونه 😍😍😍

 

پوسیدم دیگه خسته شدم از تکراری شدن روزام 

 

هی خدا تنها امید منی هوامو داشته باش کم نیارم من باید پلیس بشم ☁️🤲

 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
Narges Banoo

وسط زمستون اومدم طلوع کنم گرم بشین😆😆😆😆

😆

 

💕شدم 16 ساله💕

 

یکسال دیگم به لطف خدا با خوبی و شادی، بدی وغصه گذشت🙃🌹

 

خیلی حس خاصی دارم😂😂😂

 

به مامانم میگم تولدمه میگه نهههه پنجمه

 

😅😅😅😅

 

هعی زندگی دیگه این دنیا بدرد نمیخوره

 

از کسایی که بهم تبریک گفتم کمال تشکر بسیار دارم 🙏😊🍓

 

پا گذاشتم به سن بالاتر باید سعی کنم پیشرفت کنم 😍✌💕

 

چه زود 16 سال گذشت الان من شدم همسن کوثر 😝😝😅

 

همتون به خدای بزرگ میسپارم 🤲💫

 

آی دی ماهیا تولد همتون مبارک باشه 💌⛄

 

حس درون : نرگس جان 16 سالت شد اندکی تغییر کن نوچ نوچ نوچ همه بهت میگن بچه 😂😂😂😂 به هر حال بچه تولدت مبارک

 

اینم حس ما ملت حس دارن ماهم حس داریم

 

 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

چطورین ؟ 🥰

سلاااااام حالتون چطوره؟😍😍😍

امتحانو دادم تموم شد 😐 خوب بود 😂😂یعنی تا از هر درس پنج تا سوال حل کردم ریاضی دوتا منطق هیچیییی جامعه و اقتصاد یکی دو سه اینا 🤣🤣🤣🤣

تا لحظه آخر میخوندم ولی فنون اصلا نخوندم ولی خوب بود گند نزدم😂😂😂😂

بیاین منو دلداری بدین انقدر خوشالم 😆😆

فردا کلاسه همیشه در حال فراگیریه علمم 😄شاید بریم حرم فردا 💕

مادرجون و بابابزرگمم اومدن اینجا خونه مان 

این سه تای بالایی چشمو گرفته اون ستاره حالا نه ولی این دوتایه کناریش قشنگه نه ؟😍

 

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
Narges Banoo

دوشنبه های مدرسه ما = فاجعه💣💣💣💥💥

وارد مدرسه شدم امروز گرم تر از دیروز بود با الناز و باران و سوگل حرف میزدیم از تمام فامیل 😂😂😂

تفکر داشتیم دبیرش اوند سرکلاس گفت کارای عملیتونو بیارین نمایشگاه خودشم رفت دیگه دبیرم که نباشه کلاس رو هواس 😂😂😂

گف یه خلاصه از درس بدین زود نوشتیم نشستیم تاریخ خوندیم یعنی منو سوگل که کنار همیم حالا این بلند بلند میخوند اصن اعصابم میریخت بهم 

_ اینو میبینی ؟

سوگل _ خب !

_ نزنم تو دهنت یواش بخون 

سوگل _ وه وه وه 🤓🤓

زنگ که خورد همه رفتن کارگاه تاریخ هرچی اصرار کردیم قبول نکرد امتحانشو گرفت

الناز _ این چیه ؟‌

_ کهن

الناز _ دستتو ببر اونور 

_ وایستا بنویسم 

الناز _ این چی بود ؟ 

_ تسفلد 

سوال شش گیر کرده بودیم یه نگاه به دور کلاس انداختم دیدم عههه روبروم تابلو های بزرگ زدن رو شاسی تمام دوره های تاریخی 

_ خانوم اینا به ترتیب دیگه 😂😂😂

خانوم _ کدوما ؟ ...عا🤣🤣🤣 عجب بچه های شیطونی هستین شما

کلاسمون میخندیدن منم گفتم بچه میخونم بنویسین 

خانوم _ عه عه عه یواشکی بنویسین من نفهمم 😂😂😂

تا آخر امتحان نگاه بچه ها روی اونا بود 😆😆😆😆

زنگ ورزش دبیر نداشتیم بچه ها تو حیاط و کلاس پخش بودن 

یکی گوشیشو درآورد چالش و عکس و فیلم گرفتن مقنعه ها جلو عینکا روش 😎😎😎

من طراح صحنه بودم با مهوش پریوش و دستم باران گرفتن ته خنده بود 😂😂😂😂

نشستیم دورهم کلیپارو دیدیم یهو...😱😱😱😱

مدیر دم در وایستاده بود 

مدیر _ مگه پس فردا سنجش ندارین شما؟ 

ملی _ چرا خانوم عاطفه داره باهامون کار میکنه 

مدیر _ این شماره کیه رو تخته ؟ 

ملی _ شماره منه گذاشتم بچه بنویسن پیام بدن عضوشون کنم تو گروه 

مدیر _ گروه چی ؟

ملی _ گروه بچه خودمونیم 

_ ملی جان متوجه شدین نمودار ایکس ها عمودی وای ها افقی 😄😄😄

ملی _ بله بله کامل متوجه شدم😂😂😂

مدیر که رفت باز دوباره زنگ بعد ریاضی داشتیم 

نرگس_ خانوم آش نمیدن ؟‌

باز دوباره 

نرگس _ خانوم بو آش میاد 

اون ته نشسته بود مارو دیوونه کرد آش آش آش 😂😂😂

دیگه دبیر دید تابع و آش باهم قاطی کردیم رفت ببینه آشا حاضره یا نه که بچه بعد چند دیقه رفتن بیرون آشم گرفتیم رفتیم 

امروز جلسه اولیا و مربیانه قراره کارنامه بدن🥵🥵🤧 ریاضی هممون افتادیم😂😂😂😂

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

تیغ بدجنس 😆

سلام 

زدم خودمو ناقص کردم این انگشت وسطیم با کناریش اشاره نه همین دوتایه وسط 

شنبه بود که سرکلاس فنون یه یازدهمی اومد گفت من برم پیش مدیر 😱😱

رفتم گفتن این کاردستی تفکر تیغ داره برش دار خطرناکه منم آوردم کلاس تیغشو برداشتم گذاشتم سرجاش 

امروز دوباره زنگ تفریح صدام زدن که بیا دفتر امروز آزمون صحیفه سجادیه بوده و همین امروز فایلشو برامون فرستادن 😐😐

واقعا که ...باید امروز میفرستادن نوچ نوچ نوچ 😑😕

باز دوباره زنگ آخر صدام زدن مثه اینکه مامانم اومده دنبالم رفتم میگم چیکارم داشتین میگن هیچی الکی بچه ها صدات زدن رفتم بیرون دیدم مامانم داره دنبالم میگرده 

مامان _ همرو خوش آمد کردی ؟ بی احترامی به معلما نشه 😠😅😅

_ صدام زدن خب 🤐

مامان با دوست بابا اومده بود آقارضا نصفه های راه کنار پاساژ فردوسی پیاده شد منم آقا رضا رسوندم خونه 

کلاس ریاضی داشتیم رفتم برای یگانم جا گرفتم داشتم صحیفم میخوندم 

یگان _ چی میخونی ؟ 

_ صحیفه 

یگان _ تاریخ خوندی؟

_ نه خواب بودم تا الان 

دبیر اومد درس داد یذره سخت بود ولی گذشت یاد میگیرم بلاخره 

با مامان برگشتیم خونه تو راه کلی حرف زدیم ( همیشه همینجوریه تمام مسائل روزو تعریف میکنیم😂😂)

به خونه رسیدیم

مامان_ کلید داری ؟ 

_ نه بزار ببینم 

دستمو بردم ببینم کلید هست یا نه بخیر گذشت چیز تیزی به سر انگشتم خورد یه تیکه ای از ناخنم زد سوخت مامانم کلید خودشو درآورد درو باز کرد دستمال گذاشته بودم روش 

رفتم دستمو بشورم که دیدم دستمال عین قلب خونی درست شده 😂😂😂♥️

دستمو شستم پیچیدم الانم با همین دست چلاقم براتون شرح حال نوشتم 

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

سلام سلام ☺

ـ๛ـ٨ـﮩـ۸ـﮩღـ٨ـﮩـ۸ـﮩ༻
چـــه خبــــر؟ شهر ما برف اومده تا کمـــر 😂😂😂
جـدی میگم یه برفی اومده صبح سر کلاس یکی هی میگف برف برف گفتیم چی ؟ میگه خانوم برف اومده😅😅😅
خلاصه بچه هامون ریختن بیرون همو تا تونستن برفی کردن باز میومدن تو کلاس میچسبیدن به شوفاژ 😄😄

میترسم راه برم یه دو سه جا پام تا مرز سر خوردن رفت 
از شانسمم ترافیک بود بابا دیر اومد یخمک شدم 
حتی آدم بزرگاهم همو برف بارون میکردن 😂😂
کلاس ریاضیمم کنسل شد😍😍
ولی فردا امتحانه کاش تعطیل کنن😂😎
چقدر این ماه خوبه سادی های زیادی داره میاد 
خدایا شکرت 
انشاالله همیشه لب مردم خندون باشه شاد باشن خیلی خوبه 
ـ๛ـ٨ـﮩـ۸ـﮩღـ٨ـﮩـ۸ـﮩ༻

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

بریم خونه مادربزرگم💛

😂😂😂ساعت یازده از خواب پاشدم دیگه جبران خوابای هفته کردم

 

پاشدم مربا خوردم 😋😋😍😍

 

نماز بخونم بریم یه سر خونه مادربزرگم دلم براش تنگ شده 🙂🖇❤

 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

مربای به 😋😋😋

 

سلااااااام ظهر جمعه قشنگتون بخیر و خوشی🌈🌝

 

مامان زمایشی درست کرد بعد سالها ببینه خوب میشه خدا خیر دخترخالمو بده هوس کرد مامانم درست کرد😄😄😄😄

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

🥵😭

سلام 

 

فردا خیلی سخته 

 

جغرافیا امتحان نصفه درس😣دفاعی امتحان دو درس😔فنون چهار درس امتحان😭

 

کشش ندارمممم آخه این مخ دانش آموز باید استراحت کنه یا نههههه ؟ 

 

اووفففففف 

 

 

 

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

فوتبالی ها ✌⚽️🎯

⚽️⚽️⚽️سلام خدمت فوتبالی های عزیز ⚽️⚽️⚽️

 

امیدوارم تیم ملی کشور عزیزمون ببرن 🏆🏆🏆🏆🏆

 

فقط چند توصیه 🎯

 

لطفا هنگام تماشا از فریاد های پنجره شکن استفاده ننمایید زیرا افرادی هستند که نیاز به گوش دارند 🪟💥🤫

 

تخمه هارا با توپ فوتبال اشتباه نگیرید و آنها به افق های نامعلوم شوت نکنید 🧹😄😐

 

کیا میگن ایران میبره ؟

 

انشاالله که میبره ✌⚽️😎

 

بچه ها از جلوی رد میشن بلند بلند میگن

 

توپ تانک فشفشه ، ایران برنده میشه 😍

 

شمام بگین از اینا من به گروه بعدی که اومدن یاد بدم😂

 

 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

بیانم با من مشکل پیدا کرده 😂😂

سلام عزیزان

تو وب بلاگفا عکسای حرم رفتن امروزمو گذشتم هرچی اینجا میزنم میپره خیلیم هست دیگه اعصابم خورد شد ای بابااا😂😂

http://khoshbakht8085.blogfa.com/

تشریف بیارین قدمتون سر چشم😁😁😁

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

شبای من

آرزو کنم تایم .... امتحان عربی بیست بشم زبان بیست بشم وقت کنم تاریخ بخونم بیست بشم میرم دعا بخونم کی میاد ؟😍😍😍

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

نرگس خانوم اونده😁😁😁😁

سلام 😁😁😁😁

 

چرا انقدرم من خنگم😂😂😂

 

امروز رفته بودم بجای دو شنبه سه شنبه برداشتم به بچه هام میگن عربی امتحانه هاااا🤣🤣🤣🤣

 

بچه گفتن فردا داریم اصن دگرگون شدم😅😅😅😅😐😐

 

من انقدررر نشستم پای عربی که فرداس و ریاضی نبردم 🥵

 

خداروشکر نفهمید چون اعصابم نذاشتن براش قشنگ مردودم میکرد 😄😄😄 باز شهریور میدیدمش 

 

آخه چرا دبیرای عزیز مارو از دیدار رخسار خویش محروم میسازند 😆😆😆

 

ورزش داشتیم گفتم به دوستم بشین با این ورزشات همون ته کلاسی منو هل داد وسط خانم پلیس ورزش بده 😐😁😁😁

 

ولی با افتخار زدمش منو مسخره نکنه عه شوخی با خانوم پلیس عه عههه عههههه 😂😂😂😂

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

کانورسیشن کله قندی🍭🍭

( دیشب)

 

_ الو..الو🤨🤨

 

سینا_ الو سلام نرگس ؟😃😃

 

_ جان نرگس ؟ 🥰🥰

 

سینا _ تو براچی اون حرفو زدی ؟ 🤔🤔

 

_ چه حرفی زدم؟ 🙄🙄🙄

 

سینا _ همون که ..همون که گفتی حرف بد نزن

 

_ خب زشته بعدم هرچی بگی عادت میکنی ...( دیگه سخنرانی کردم حالا بعدش چی گف؟🤣🤣🤣)

 

سینا _ تو کی گفتی ؟‌🧐🧐

 

_ 😑😐 همون روز که اومدی خونمون ؟

 

حالا من هی اشاره میکردم به اون روز این هی میگفت کی ؟ کی ؟ 🤐🤐

 

_ اون روز که اومدی دنبالم بعدش اومدی خونمون

 

سینا _ هااا ها خب

 

_ خب دیگه همون روز راستی بگو برات چی خریدم؟😁😁

 

سینا _ چی خریدی ؟

 

_ نه نخریدم بگو چی میخوام بخرم ؟‌😁😁

 

سینا _ نرگس چی میخوای برام بخری ؟ 😄😄

 

_ تفنگ چه رنگی دوست داری ؟

 

سینا _ آبی

 

_ تفنگ آبی یا آبپاش ؟

 

سینا _ تفنگ آبیه آبپاش 🤣🤣

 

_ آبیه آبپاش؟ 😆😆

 

سینا _ آره عزیزم بگیر همشو😄😄

 

_😂😂😂😂😂😂😂😂

 

سینا_😂😂😂😂😂😂😂😂😂 نرگس؟

 

_ بله ؟

 

سینا _ بزار من برم صندلی بیارم خسته شدم 😔

 

_ برو بیار 😆😆😆

 

سینا _ گوشیو به مامانت ندی ها باشه؟

 

_ باشه نمیدم برو 😆😆

 

رفت باز اومد یکم دیگم حرف زدیم بعدش گوشیو داد به خاله بعدش مامانم گوشیو گرفت با خاله حرف زد بعدشم که خاله عاطفه اومد خونمون شبم موند

 

خاله _ نرگس بیا ببین این سریال شروع شده ؟

 

_ خاله امشب فوتباله ساعت یک و پنجاه و نه دیقه

 

هر نیم ساعت میگفت ببین شروع شده گوشیمو آوردم سریال بی همگان گذاشتم تا نصفه هاش دید گفت من دیدم اینو رفت با مامانم نماز خوند بیدار موندن تا از تلویزیون ببینن سریالو منم گرفتم خوابیدم 😄😄

 

پ.ن :

 

یجایی خوندم خندیدن باعث افزایش طول عمر تقویت سیستم ایمنی بدن جذاب شدن جوان شدن واعتمار به تفس...میشه در نتیجه بخندین البته به موقع ها😂😂😂

 

 

_______

 

تاشب قراره یه پست بزارما پستااااا از اون پستااا ( 😆😆😆)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

Helloooo🧡

سلام بچه ها😁🌱

حـــالـــتــــون چــــطــــوره ؟😍

بابابزرگ و مادرجونم مریض شدن🤧بابام رفت بیارتشون اینجا

یه پست سرماخوردگی که خاله مائده ام اومده بود از اون روز من هنوز دارم از این مریضی میکشم😫

صدام میگیره اصن اعصابم بهم میریزه 😠

امتحانامم همینطوره داره خراب میشه🙁 ولی خب دبیرا گفت کاردستی بیارن مثلا تحقیق ماکت اینا برای نمایشگاه براتون بیست رد میکنیم 😃

چند دیقه ای میشه از خواب پاشدم 🥱🥱

امروز speaking زبان دارم که دارم میخونم 😎

_______________________

واقعنی ببینین چه تایمایی پست میزارم براتون اصلا به این توجه نکرده بودم تا من تموم میکنم ساعت اینجوری میشه

10:10



هوای مشهد 🥶

سرده هااآ😷🥴

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

سلاااام😁

سلام

چه هفته بدی بود خیلیم بد نبود ولی خب خوبیاش کم بود ریاضی بلد بودما رو برگه افتضاح جواب دادم اقتصادم مامانم رفته پرسیده گفته آبان و مهرشو یکی میکنیم ریاضیم با زبانم یکی شده به زبان نمیرسم .

امروز باران داشت خطمو نگاه میکرد میگه خوش خطی😊

من از درون 👈 😁😁😁😍😍😍

خوش خط بودم کلاس اولم رفتم مسابقه خط دارم دقت میکنم میبینم

چقدر دغدغه های بچگیم کوچیک بود🙂

ولی حالا...😔

انگار دغدغه هام باهام بزرگ شدن حتی بیشتر از خودم😖

شاید غم بزرگم بازی نکردن با همبازیم بود ولی الان دورم پر کتابه😕

انگار انداختم تو دریایی از کتابا میگن از همشون فردا امتحانه😐

فکرم مشغوله درگیرم با خودم هر لحظه از زندگیم باید شاهد اتفاق جدید باشم .😶

اصن نمیتونم برنامه ریزی کنم روزام تکرار دبروز نیست🥴

احساس میکنم جز خدا کسی درکم نمیکنه🥲

حالم هم خوبه هم نه❤🙃

ولی خب این هفته گذشت تلاشم بی نتیجه نبود اینارو خراب کردم هنوز امتحان های زیادی دارم بهتره خود آزاری نکنم😃

همیشه یادتون باشه صلوات بفرستین با بسم الله شروع کنین امتحان بدین🤩

_________________________________________

بچه چطورررین ؟😁😁

من تعادل ندارم یه وقت ناراحتم بعد یهو شاد میشم😭👈😂

روزا چطور میگذره ؟💓

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

روز دانش آموز🧨

روز دانش آموز بود مثلا امروز اصن یه وضعی بود مدرسه ما از ادارم اومدن کارامون دیدن اجراها رو دیدن ولی خب اگه سروصدای بدون توقف بچه هارو فاکتور بگیریم خوب بود 

مدیر و معاونمون اعصاباشون خورد بود کلا 

معاون _ حتما من باید داد بزنم که ساکت بشین خرس گنده شدین 

این چی بود آخه معاون ما گفت😅😅😅 اون از مدیر که میگه هودیاتونو زیر پانتو بپوشین اینم از این 😄😄😄

از ساعت یازده نشسته بودیم تو نمازخونه تا دو مراسم داشتن تازه میگفتن انقدر اعصابمونو خورد کردین نتونستیم محترمانه بهتون تبریک بگیم 😆😆😆 (دست شما درد نکنه فقط دیتا مارو درست کنین نیاز به تبریک نیس)

از مدرسه دراومدم پذیرایی بسیار زیادی ازمون شد ( تیتاب موزی😐) 

دنبال بابا میگشتم یعنی همون ماشین بابا 😅😅

دیدم عه این ماشین باباس ولی چرا انقدر سرش عوض شده چرا موهاش عوض شده بعد از بررسی کامل به این نتبجه رسیدم که 

عهههههه این عمومه 

زدم به شیشه 

_ ببخشید تا .... مارو میبرین ؟ 

عمو _ سلام😆😆بشین 

نشستم از کل اتفاقات امروز گفتم یعنی چندجا عمو ترمز کرد من قلبم افتاد کف پام😂😂😂

رفتیم دنبال خالم از اونجام منو پیاده کردن چون وسیله زیاد داشتن ماشینو بردن رفتم تو خونه 

_ سلاااام مامان از اداره اومدن آقای...بود دیدمش گفتم من دختر خانوم ...هستم گفت میشناسم ولی بجا نمیارم اما سلام برسونین اسم مدیرتون گفتم 

مامان _ واقعا ؟ ببین بعد هی میگی مادر فرهنگی دوست ندارم نگا چه افتخاری کردی فردا بچه های توام افتخار کنن بهت 

_ مادر من نشناخت بعدشم من معلم نمیشم من پلیس میشم بچه هام افتخار کنن همچین مادری دارن پلیسه پلیس 

فرم مدرسه درآوردم قصدم خواب نبود ولی تا اذون مغرب خوابیدم ( خوبه قصد نداشتم🤣) 

پاشدم نهار خوردم 😐 خب نخورده بودم من 

اول نماز خوندم بعد خوردم بعد نشستم پای تلویزیون بره ناقلا دیدم بعد خانه ما دیدم دیگه خاموشش کردم هیچی نداشت

پ.ن : 

حدیث از امام صادق (ع): 

دوست ندارم جوانى از شما [شیعیان] را جز بر دو گونه ببینم: دانشمند یا دانشجو

امام علی (ع) : 

زکات دانش، آموزش به کسانى که شایسته آنند و کوشش در عمل به آن است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

💥💥💥💥

سلام بچه ها 😍

تصمیم گرفتم بیشتر درس بخونم چون اگه نخونم...ضربه صاف تو سر خودم میخوره 🤕

در نتیجه میخونم و شاید کمتر از قبل بیام اینجا 🥺

شمام درستاتون رو اگه دارین بخونین 😁😁😁

صبح شنبه رو با نام و یاد خدا آغاز میکنیم .

خدایا

این هفته برامون بهترین هارو رقم بزن 🌱

همراهمون باش تا نا امید نشیم 🙂

خدایا هوامونو داشته باش 🤍

من یکی که خیلی محتاجم 🥲

 

پ.ن

اینو من ساعت شش صبح تو وبم گذاشتم الان اینجا گذاشتم 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

بارون💙

امشب بارون اومد 🤩🤩🤩🤩💦💦💦

شهر شمام بارون اومده؟💙💙

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

💕💕💜عالی بود امروز💜💕💕

سلام این هفته همش امتحان داشتم حال برای امتحان نداشتم 😫😫😫😫

صحنه درست میکردیم زنگ آخر بود برای روز دانش آموز گفتن کیا دو یاعت بیشتر وایمیستن رفتم دم در بابارو دیدم 

_ سلام بابا دو ساعت دیگه میای دنبالم ؟ 

بابا _ سلام براچی ؟ 

_ داریم صحنه درست میکنیم منو چندتا از بچه ها 

بابا _ باشه کی بیام ؟ 

_ سه و نیم 

رفتم سالن بالا هی ایده دادیم ( ایده پردازان کی بودیم ما ؟ )😄😄😄

تا ساعت چهار و ده دیقه بودیم نهارم بهمون دادن نمرم گرفتیم فقط جا خواب ندادن که اذیت نشین این همه راه بریم تا شنبه 😂😂😂😂

کلاسم داشتم ساعت پنج و نیم خسته رفتم ولی از سر برگشت کله قندی با مامانم اومده بودن دنبالم 🤩🤩🤩🤩🤩🤩

مسابقه دو گذاشتیم تا خونه شعر خوندیم مسخره بازی درمی آوردیم 😂😂😂

رسیدیم خونه آهنگ گذاشتم این بچرو برق گرفت 🤣🤣🤣🤣 

ادا در میاوردم میخندید اونم از ته دلاااا🤣🤣🤣🤣

براش آوردم دوباره خواست دوباره آوردم دوباره خواست رفتم بیارم دیدیم اومد گفتم بیا بشین بخور😄😄 دیگه نشست سر همون قابلمه خورد قابلمه خورشتم کنارش 🤣🤣🤣🤣

نماز عشامو خوندم اومد کنارم وایستاد نماز خوند ولی رکعت آخر دیگه واینستاد 😄😄😄

گفتم شاید بخوابه دراز کشیدیم تلفن زنگ خورد عمو بود اومده بود دنبالش رفتش عمو بهش میگه خداحافظی کن بگو به عمو سلام برسونین میگه نمیخواد😅😅😅 گفتم آفرین داری میری سلامت ببر بده عمو 😆😆😆

قوم پدر دارن میرن به ولایت ولی بنده تا عید لا لا لا دیگه باید بشینم درس بخونم اون عکسام یادگاری گرفتم دلم تنگ شد نگا کنم 🤕🤕

۱۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
Narges Banoo

🌱🌱🌱

سلام توی بلاگفا گذاشتم عکسارو اگه تونستید برید اونجا آدرسشم هست 

فردا بعد از اینکه بیام میزارم اینجا اون پستو 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

چیدن گل زعفرون توسط بنده 😆😆

 

 

 

سلااام صبحتون بخیر 🥰

 

ساعت ۶ صبح عازم شدیم به زمینای بالا جهت چیدن گل زعفرون

 

اینارو خودم چیدما الان اومدم خونمون باز دوباره میرم بچینم شب عکسامو میزارم 😍😍😍

 

 

#روزمره های من 👻👻👻👻👻

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

گلای باغمون

 

سلااام 💜💜💜

عکس گلای باغمون اومدم روستامون بلاخره🥰🥰🥰🥰

۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
Narges Banoo

😁😁وقتی بنده سوژه گیر میارم

خالم بنده خدارو ترسوندم میگه فک کردم کسی بغلم کرده چون از پشت دستام انداختم دور گردنش آخه چرا 🤣🤣🤣

برای پسربچه چهارساله چی پیشنهاد میدین ؟ بخرم

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

دیرین دیربن من اومدم😄😄😄

سلااااام دوستای گل و جدیدم چطورین ؟

ساعت ورزش امروز ما با بچندتا از بچه ها نشستیم در مورد جن صحبت کردیم یکی میگفت من از جنا نمیترسم یکی میگفت زنعمومو جن دستشو گرفته یه چیزایی اصن من داشتم کم کم آب میشدم 😖

آخه این چه بحثی بود واقعا 😅😅😅

باز رسیدیم به بختک خداروشکر خاطرات عجیبی از بختک نداشتن که بنده متعجب بشم 😆😆 فقط احساس میکتم یا من خیلی میترسم یا اینا خیلی قدرت مقابله با اینجور چیزا رو خیلی دارن

یکی شون میگفت اومده پشت در بود از لای در داشته نگام میکرده رفتم برقو زدم گفتم برو حوصلتو ندادم😅😅😅

آخه واقعا چطوری ؟ شمام میترسین یا نه ؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

موفقیت💫💫💫💫💫

#انگیزشے

 

💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢

 

💛🍀🌹موفقیت یعنی :

 

خندیدن به آنچه دیگران مشکلش میپندارند

 

❤🍀🦋موفقیت یعنی:

 

ازتجارب انسانهای موفق درس گرفتن

 

💚🌹🦋موفقیت یعنی :

 

خسته نشدن از مبارزه با دشواریها

 

🧡🍀🦋موفقیت یعنی :

 

همیشه جانب حق را نگاه داشتن

 

❤🍀🦋موفقیت یعنی :

 

اشتباه را پذیرفتن و تکرار نکردن آن

 

💛🍀🦋موفقیت یعنی:

 

باشرایط مختلف خود را وفق دادن

 

💚🌹🦋موفقیت یعنی

 

حفظ خونسردی در شرایط دشوار

 

🧡🍀🦋موفقیت یعنی :

 

از ناممکن ها ، ممکن ساختن‌‌‌‌‌‌

 

💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

🍡 ⋆ 🍭 🎀 𝒯😍𝒹𝒶𝓎 🎀 🍭 ⋆ 🍡

سلام بچه ها 

 

دینی رو گفته بودم هفته پیش ؟ ببینین ما شنبه آخرین ساعتمون تک زنگه یعنی یه هفته دینی یه هفته زبانه اون زنگ هفته میش امتحان بود بچهام گفتن زنگ آخر با شما دارین دبیرم درس داد ولی تو دفتر که میره میفهمه امروز ساعت آخر با ما نداره امروز اومدددد

 

واااااای 🤬🤬🤣🤣🤣🤣

 

دبیر _ مگه شما هفته پیش نگفتین ساعت آخر با ما دارین ؟ 😤😤😤

 

بچه ها _ خا..

 

دبیر _ ساکت 😤😤

 

بچه ها _ نه ما واقعا فک کردین با شما داریم 

 

دبیر _ خب حالا یه ربع بخونین تا امتحان بگیرم 🙄🙄🙄

 

هیچی دیگه امتحان گرفتن ولی خوب زود یادشون رفت دبیر خوبیه 

 

فنون یعنی در حد عالی عالی نه ولی خوب دادم آخه یکم سخته هنوز بخوام نکته زبانی و ادبی مشخص کنم و متن تحلیل کنم 

 

دفاعیم خوب دادم فقط از دو و نیم شدم دو گفتم که اینجوری نوشتم چشم نخورم 😆😆😆

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

💚💚💚

چه پست بلندی شد 😅😅😅😅 دیگه اگه چشماتون درد گرفت ببخشید

 

هنوز پست امام زمانم مونده 😊😊😊💚

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

دوباره😫

سلام  باز چشام میسوزه صورتمم داغه یعنی دوباره تب داره شروع میشه ؟ الان که دارم مینویسم چشمام اشک میاد دعا کنین برام برای همه مریضا دیگه جون ندارم 🤕🤒🥵

چیکار کنم زود خوب شم دفعه پیش خیلی بد بود 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

نرگس خانوم اومده

دوستان

 

نرگس خانوم وارد میشه ☺

 

بازگشت شکوهمند خود را تبریک و تهنیت عرض میکنم

 

ببخشید دیشب خیلی حالم بد بود الانم بدتر شدم بدن درد سردرد گرفتگی صدا سرفه اصن یه وضعی ولی خداروشکر فعلا تب ندارم

 

سلامتی نعمت بزرگیه واقعا

 

زیر سایه حق همتون سالم و تندرست باشین به این شدت حالتون بد نشه مثه من

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

فردا شب

فردا شب پست میزارم یذره سرم شلوغه 🙂🌹

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

حوصله ندارم

نشسته ام به در نگاااه میکنم دریچه آه میکشد

 

حوصلم سر رفته فردام امتحان زیاد دارم کاریم ندارم بکنم نشستم دارم پست میزارم شما بگین من الان چیکار کنم ؟🥸

 

ساعت سه ونیم رفتم آموزشگاه میکن کلاس پنج ونیمه برگشتم خونمون به بابا گفتم ساعت کی هس باز برگشتم یعنی من سه وچهل وهفت کل رفت وآمدم شد چهل دیقه گوشیم شارژ نداشت الان حال ندارم دلم میخواد بخوابم ولی خوابمم نمیاد خودم نمیدونم چمه😅😅😅😅

 

اصن ولش کن برم یه پست بنویسم خجالتم خوب چیزیه از کی من پست درست و حسابی نذاشتم ؟

 

🤔🤔🤔

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

🐼♪ Ŧ𝕆ᵈÃ𝐘 💞💔

سلام 

امروز گفتن میخوان ببرنمون اردو یه جایی که هم استخر داره هم میشه والیبال و بسکتبال بازی کرد 😇😇

امتحان ریاضیم گرفت هرکسی دانش آموز باید دو سوال طرح میکرد بعد برگه ها قاطی میشد بین همه پخش میشد از سه شدم دو 😁😁😁

مامان _ براچی سه نشدی ؟ 

_ دستی غلط نوشتم چشم نخورم 😅😅😅

مامان _ موفق باشی  🙂

_😆😆😆

دبیر عربی هنوزم نداریم شمام دبیر ندارین ؟🙁🙁🙁

دو تا از دوستای ابتداییمم دیدم 😍😍😍😍 

حال شما چطوره ؟ 🌱🌞

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

😐

سلااام

 

دبیرمون نیومد اقتصاد و جامعه باهاش داشتیم تفکرم که کتاب نداریم در نتیجه کلاس بدست بچه ها اداره شد همه میزارو جمع کردن نشستن وسط کلاس جرات حقیقت بازی کردن جالبه یه نفرم گوشی نداشت🤣

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

✌✎ ⓉOĐ𝓐𝔶 ⛵🐉

امروز خیلیییی کسل کننده بود زنگ اول دفاعی زنگ دوم دینی سوم فنون چهارم دوباره دینی ( دینی تک زنگ یعنی یه هفته زبان هفته بعد شنبه دینی ) بالشت میدادن همونجا میخوابیدیم 😅😅😅

 

برناممون یه جوریه مثلا فردا اقتصادم داریم جامعم داریم یعنی چهارساعت با یه معلم که هر دو درسو میپرسه 🥺🔫😑

 

پنجشنبم مریض بودم 🤒نتونستم فاینال بدم شش تا هشت کلاسه باید برم امروز از اونجا بدو بدو بیام درس بخونم این مسئله خانواده محمدی چقدر سرمایه داره حل کنم تا فردا باز اعزام شیم به جبهه 🙄😴

 

پلیس بشم دلم میخواد بشینم پشت میز بی سیمم دستم بگیرم هی بگم

 

نرگس پلیس : ( حالا مثلا😁) یاسر یاسر احمد یاسر

 

یاسر _ یاسر به گوشم

 

یاسر از کجا اومد😂😂😂😂

 

 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

مهمون امروز خونمون😄😄

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سلاااام 🙂🙂🙂

 

داشتم آشپزخونه رو مرتب میکردیم دیدم ایشون دارن منو نگا میکنن😆😆😆 (من:😳)

 

بعد از طلب شفاعت برای بنده رفتن تو کابیناتامون یه چرخی بزنن و اگر خواستن برن😅😅😅

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

امروز

بوی عطریاس داردجمعه ها
وعده دیداردارد جمعه ها
جمعه هادل یاد دلبرمی کند
نغمه یاابن الحسن سرمی کند
💟ظهور آقاصاحب الزمان(عج)صلوات.التماس دعا💟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo