😍my dear life😍

۳۰ مطلب در بهمن ۱۴۰۱ ثبت شده است

جمعه ما بدین گونه گذشت

ساعت ۱۲:۱۰ ظهر به افق مشهد 

 

داشتم خواب میدیدم که پاشدم برای خواب مجدد اقدام کردم تلفن زنگ خورد 

بار اول....جواب ندادم

بار دوم.... خوابالود پاشدم جواب دادم 

_بله؟ 

مامان _  نگا ما تو طلا فروشیم داربم میایم مهمون داریم خونه رو مرتب کن برنج خیس کن 

_ باشه 

قطع کردم حالا خونه بازار شام بود چایی خوردم رفتم بیرون خونه که دیدم در باز شد 

واااا🙄🙄🙄🙄

من هیچ غلطی نکردم چرا اومدین آخهههه!!!!

رفتم تو خونه لحاف بالشتارو برداشتم مامانم اومد کمک کرد غرغرم کرد 

خاله اومد بالا ...

حالا چقدر که ناراحت بودم برای اینکه منو نبردن ولی خب عشقای من که رسیدن نشد غرغر کنم 

جارو برقی رو آوردم کل خونه جز آشپزخونه جارو کردم خسته بودم از خواب از بی حوصلگی رفتم حموم ساعت سه اومدم😂😂😂😂

ناهار و نماز ...

پیش به سوی خونه آرزو 👈🏻🏡

حالا ما رسیدیم سجاد میگه نیاین پله شور داره پله میشوره دیرتر بیاین 🙄😷

لال نشی نمیتونستی از اول بگی خب 😬😬😬😬😬😬

یه نیم ساعتی گشتیم تو خیابونا😴😴

رفتیم حالا سر نماز آرزو اومد برقو خاموش کرده یخ برق بنفش زده میگه ملکوتی بشی 😝

حالا سر نماز من خندم گرفته😂😂😂

این هی حرف میزد😅😅😅😅

نشستیم به صحبت من از خودم عکس میگرفتیم بعدشم میخواستیم بریم جا محمد نشد 

فردا قراره بریم😁😁😁😁😁

برام دعا کنین که فردا خیلی سختمه خیلییی کار دارم🤲

راستی روزه میخوام بگیرم خیلی ثواب داره😁😍

با توکل به خدا ❤

پیش به سوی آینده...💕👌

❣ الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ ❣

 

پ.ن: 

میگن‌چرامیخواهی‌شهید‌شی؟!

میگم‌دیدید‌وقتی‌یھ‌معلمو‌دوست‌داری‌

خودتومیڪشـی‌توڪلاسش‌نمره²⁰بگیری

ولبخند‌رضایتش‌دلتوآب‌ڪــنھ ؟!

منم‌دلم‌برا‌لبخند‌خدام‌تـنگ‌شده

مـیخام‌شاگرد‌اول‌ڪلاسش‌شم..! :)🍃

پ.ن:

عیدتوووووون مباااااااااارک😍🍰🧁🍨🍬

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

✨” المعذب فی قعر السجون و ظلم المطامیر

✨” المعذب فی قعر السجون و ظلم المطامیر “

 

ای کسی که در قعر زندان و تاریکی‌ها در عذابی??

━━━━━━━━━━━━━

?باید “مطامیر” را با پوست و استخوانت لمس کرده باشی

 

تا این گونه با پروردگارت مناجات کنی؛ ?

▪️یا مُخَلِّصَ الشَّجَرِ مِنْ بَیْنِ رَمْلٍ وَ طینٍ وَ مآء

 

✨ ای برون آورنده‌ی درخت از میان ریگ و گل و آب

▪️وَ یا مُخَلِّصَ اللَّبَنِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ

 

✨ و اى برون آرنده شیر از میان سرگین و خون

▪️وَ یا مَخَلِّصَ الْوَلَدِ مِنْ بَیْنِ مَشیمَةٍ وَ رَحِمٍ

 

✨ و ای برون آورنده نوزاد از میان پرده و رحم

▪️ وَ یا مُخَلِّصَ النّارِ مِنْ بَیْنِ الْحَدیدِ وَ الْحَجَرِ

 

✨ و اى برون آرنده آتش از میان آهن و سنگ

▪️وَ یا مُخَلِّصَ الرُّوحِ مِنْ بَیْنَ الاَحْشآءِ وَالاَْمْعآءِ

 

✨ و ای برون آورنده ی جان از میان احشا و روده‌ها

 

 

▪️خَلِّصْنى مِنْ یَدَىْ هارُونَ

 

✨ نجاتم ده از دست هارون

 

???

?یا موسی ابن جعفر(ع)

◾️مگر در زندان چه بر سرت آمد که خلاصی بذر از دل خاک و خلاصی طفل از رحم مادر و خلاصی شیر از سینه مادر و خلاصی گدازه‌های آتش از زیر زمین

 

 

و در نهایت، خلاصی روح از بدن را بر زبان می‌آوری؟

مگر چه شباهتی بین شرایط تو و اینهاست!؟…?

#یاباب‌الحوائج

دلم میخواد مدرسه تموم سه ماه تعطیلی کلا برم عراق اتقدر بچرخم تا مهر باز برگردم ان شاءالله یا روز همه بریم مثلا کربلا کاظمین سامراء نجف سوریه مکه همه جا 🌸😍❤

 

 

 

"مطامیر؟

 

هارون که امام کاظم رو به اسارت گرفت

 

برد به یه زندان؛

 

وقتی حرف از زندان میشه

 

اونم زندان های اون دوران

 

یاد یه زندانهایی مثل زندانی که حضرت یوسف توش زندانی بود میوفتیم.

 

یه جای نمور و تاریک.

 

تصورتون احتمالا از زندانی که امام موسی کاظم هم توش زندانی بود همچین چیزیه.

 

اما نه :)

 

امام رو تو مطامیر زندانی کرده بودن :)

 

مطامیر کجاست؟

 

معنی لغویش میشه نهان خانه.

 

واقعیتش چیه؟

 

مطامیر یه نوع زندان پلکانیه

 

در واقع زمین صافی تو این زندان وجود نداره

 

کلا پله هست.

 

حالا شاید با خودتون میگید خب امام رو پله ها مینشست...

 

اما نه:)

 

سقفش خیلی خیلی کوتاهه:)

 

طول و ارتفاع این پله ها روی هم شاید ١ متر هم نشه :)

 

بخاطر همین زندانی نه قادر به ایستادن بود

 

و نه قادر به نشستن...

 

مجبور بود تمام اون زمانی که تو اون زندان هست رو به صورت خمیده بایسته:)

 

بخاطر تنگی جا

 

نه میتونه بچرخه

 

و نه حتی نماز بخونه

 

عمق مطامیر هم حدود ٣٠ الی ۵٠ متری زمین هست

 

تو دل زمین

 

یعنی خیلی گرمه...

 

یعنی هوا به سختی جریان داره...

 

امام کاظم انقدر تو مطامیر خمیده ایستاده بود استخوانهاش نرم شده بود :)

 

امام کاظم مدت‌ها تو مطامیر زندانی بود :)💔"

 

شینا🗣

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

عمو پورنگ

فرق عشق و هوس اینه که : 

واسه اولی جونتو میدی 

واسه دومی خرس عروسکی 

عمو پورنگ

۱۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
Narges Banoo

اووو قلب تپنده زندگی😁😁😁😎😎

3- قلب تپنده زندگی:

'سه' ها ایده آلیست هستند، بسیار فعال، اجتماعی، جذاب، رمانتیک وبسیار صبور و پر تحمل .خیلی کارها را با هم آغاز می کنند ولی تمامی آن ها را پیگیری نمی کنند. دوست دارند که افراد دیگر شاد باشند و برای این کار تمام سعی خویش رابه کار می گیرند. بسیار محبوب اجتماعی و ایده آلیست هستند ولی باید یاد بگیرند که دنیا را از دید واقعگرایایه تری هم ببینند.

سایتش

امتحان کنین اینجا بزارین بیشنر با شخصیتاتون آشناشم😁

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

آقاااااااا

دار الحجه اینجوریه که:

 

یا دارن عقد میکنن 🌹

 

یا دارن گل میگن گل میشنون ✨😁

 

یا با بچه ها و نوزاداشون و اینا اومدن زیارت آقا 😍😍😍

 

😐😐😐

 

مسلمون مجردم هستا 🫤🫤

 

لطفا تو دار الحجه میرین فاصله خود را اندکی حفظ بفرمایین ما مجردما هی آه جگر سوز نکشیم 😔🥲💔

 

باتشکر 🙏🏻😎

 

نرگس هستم😂

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

بازگشتی شکوهمندانه

خوش گذشت ولی رسما کوفتم شد چون مریض شدم اصن نه رفتم برف بازی فقط یه بار رفتم خونه مادرجونم دیشبم تا صبح ده بار هی پاشدم هی خوابیدم😭🤕

 

تا پای من اونجا باز شد هوا شروع کرد برف شادی ریخت از خوشحالی😐🙄

 

فک کنین من رفتم یه نماز خوندم اومدم دیدم برف ریز ریز خیلی عصبانی چند دیقه ام کنار ماشین تا بابا بیاد یخ زدم

 

جاده یخ زده بود ماشینا اسکی میرفتم یه ماشین جلو ما افقی شد😂😂

 

ولی بعد درست شد رسیدیم خونه خوابیدیم فرداش رفتم برای عملیات نظافت کاری که آخرین بازیدید من بود تا امروز بعد از ظهر دیگه نرفتم تو اون خونه

 

هی دارم میگم فردا نرم مامانم میگه نههه باید بری اصن میبرمت میگم این مریضه این اینجوری این اونجوری ببین تو هر هفته یه روز نمیری ای بابا اصن نرو کلا

 

😂😂😂😂

 

راستی انقدر ا..اکبر کردیم مهدی و محمد مهدی و سجاد مامانم و فاطمه و کوثر منو خاله اصن روستارو رو سرمون گذاشتیم😆😆😆😆

 

دعا کنین خوب شم خیلیییی بده اه اه اه 😬🤒😬🤒

 

 

 

من شنبه اومدما فقط چون مریض بودم  دیر پست کردم اینجا 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

برف امروز

برففففففف

☃️☃️☃️☃️

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

تا درودی دیگر بدرود

من رفتم روستا اگه اومدم که با پست روستاییم میام اگه نیومدم حلالم کنین 😁😁😁😁

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
Narges Banoo

درهم برهم🍭

داشتم کانالارو بالا پایین میکردم شبکه سه کتونی زرنگی داشت خیلی باحال بود😂😂😂😂😂😂😂

 

نرفتم کلاس دیگه خسته شدم با این وضع تایم کلاساشون

 

جغرافیا یهو اسممو گفت پاشدم سوالاشو جواب دادم نوزده شدم سکته کردم😁😁😁

 

دم در نمیدونم چی شده بود داشتن بازرسی میکردن معطل شدیم هوا هم یه بارونی بود ولی مثه صبح بارونی نبود

 

دفاعی همون زنگ ما پاشد رفت جلسه😐😐😐😅😅

 

یه رمان خوب سراغ دارین باحال باشه طنز ؟

 

فردا میرم دعواااا😅👊🔫🗡

 

هی من میگم این تایم نمیتونم باز کلاس میزارن نه من هانیم مشکل داره

 

صبح آقاهه میگه تولد برادر زاده برادرم نمیدونم کاوه

 

بابا میگه کاهو؟؟😶😅😁😐

 

کاهوجان تولدت ... ای بابا آخه این چه اسمیه؟😂😂😂

 

داشتم درو باز میکردم بابا ماشینو بیاره تو اگه یه ثانیه دیر باز میکردیم صاف میرفت تو صورت خانومه😅😅😅

 

بابا از تو ماشین برام تاسف میخورد😴😴🤣🤣🤣

 

یه بارم برای مامانم کلید انداختم میگه اگه یه کم زود میدادی میخورد تو‌ کله مرده 😄😄😄

 

وایستین من بزنم چی میشه مگه ؟🙄🤐🤓

 

کیا شنبه میرن راهپیمایی من اگه مشهد باشم میرم اون بادکنکا درازا بخرم به الناز میگم میگه ارواح جدت بشین سرجات تو اصن آنریکا رو دیدی ؟

 

گفتم آره گفت کجا ؟ گفتم از رو نقشه 😌😌😎😎😎

 

قدرت خوبی تو تخریب طنز دارم به طرف میگم میخنده 🤐😄😑

 

چه پست درهم برهمی شد در دل کردم🙂✌😁

 

 

۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

خاطره محرم امسال 🖤

 

 

اونجا کلا روزا بلنده شبام بلند بعد صبح همه یعنی منو فاطمه کوثرو مهدی مامانا و ... پاشدیم حالا ماشین نیست بریم روستا مامان 😂😂😂

 

خلاصه زنگ زدن شوهر دخترخاله اومد همه رو برد منو مامان موندیم که با عمو حسین بریم اونم با وانت🤣🤣🤣(خیلیم باکلاسه😌😎)

 

بابابزرگم با چوبش داشت روستارو سانت میکرد آخر اومد خونه ما نشستیم تو حیاط چایی خوردن من رفتم از درختامون آلو سفت و ترشه رنگشم زرشکی تیره هاااا😋😅 باز کردم بخورم

 

خلاصه که آماده سوار ماشین عمو شدیم بریم روستا وقتی  رسیدیم شترا رو تازه من دیدم کجا نگه میدارن رفتم یجا اسب بود یجا آتیش کرده بودن اسپند دود میکرد هرکی یه مشت می ریخت دخترخالم نیومده بود خالم گوشیشو داد بم که عکس و فیلم بگیرم براش 😁📸

 

منم از روی کوها همراه جمعیت میرفتم جلو تا کوثر اومد بریم شربت بخوریم 😂😂😂 باز خوردیم دیدم مهدی خیلی اذیت میشه اونو با خودم بردم با چه فکری همچین کاری کردم خدا میدونه آخه رو کوه خاکی با بچه 😄😄😄 اینم هوش منه ولی خیلی اذیت نشدیم فقط جاهایی که میخواستیم بریم پایین 

 

وقتی رفتن تو داخل امامزاده منم اومدم پایین ولی هیشکی نبود😆😆

 

یعنی هیشکی انتظارمو نمیکشید معمولا تو روستا همو پیدا میکنن همه گم نمیشن من با مهدی رفتیم شربت بخوریم دست منو کشید که بیا بریم اینجا دیدم بلههههه اونجا به بچه ها کیک میدن چه به فکر خودشه🤣🤣🤣🤣🤣🤣😅

 

حرکت کردیم سمت امامزاده مامانمو تو مسیر پیدا کردم مهدی موند پیش مامانم منم رفتم جلوی جلو تا وسط فیلم هی رد نشن اونم تموم شد 😑🙄

 

رسیدیم به گره زدن روسری ها یادمه یه بار با کوثر همرو حاجت روا کردیم آخرشم مامانم نذاشت بقیه رو حاجت روا کنیم گره هارو باز میکردیم 😁😁😁😁

 

اومدیم خونه نماز خوندیم همه حرکت کردیم سمت روستای بابا حالا بدو بدو برو سمت مسجد ما هر وقت میزبانبم دیر تر از مهمونا میرسیم 

 

چایی رو که زنعمو عروس عمو دادن هوا گرم مسجد شلوووغ رفتیم پایین برای پخش غذا واقعا نشستن دیگه جایز نبود پاشدم چادرم درآوردم همه خانوم بودیم اونورم همه عموهام محرم بودن فقط شاید دو سه تا مثلا پسرعمویی پسر عمه ایی

 

دخترعمم خدا خیرش بده میاورد وسط راه میداد من میگفت ببر سفره آخری 

 

😐😄😄😄

 

عروس عمومم که ای بابا من زیر ظرفو میگرفتم میسوختم اون با احتیاط طوری بر میداشت نسوزه ای روزگار 😴😔

 

لیوان پخش کردنم از همه بهتر بود ده بیستا میریختم همشم اسراف شد 🙂خدایا توبه من دیگه چطوری میشمردم همرو 

 

وقتیم از مسجد در اومدیم منو کوثر و عروس عمو باهم بودیم تا خونه 

 

انقدر سر سفره به من گفت اسراااف اسراف بهش میگفتم خانوم اسرافی 😄😄😄

 

دیگه بعد عاشورا فردا وپس فرداش همه یکی یکی یا دوتایی میرفتن مشهد ماعم همیشه اخرین نفرات با عمورضا حرکت میکردیم سمت مشهد تو راهم بعضی موقع ها که برای نماز نگه میداشتن کباب میخوردیم دیگه وقتی میرسیدیم خونه فقط میخوابیدیم تا سه روز بعدش ما بشور بساب داشتیم تا به روال عادی زندگی در مشهد عادت کنیم 

 

 

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

اینا پاره ای از خاطره هامه😂😂

🥿🥿🥿

 

بابام یه دوست کفش فروشی داشت خیلی وقتا اونجا کفش میخریدیم آخرین تصویرش تو ذهنم این بود یه کفش صورتی برام آورد حتی تو کفشم شکلاتم گذاشت 🥲💕

 

🍬🍬🍬

 

یه دوست دیگم هنوز بهم شکلات میده 😅😅😅

 

آقا من بزرگ شدم بس کن این عادت دیرینه فک کنم میخواد حلالش کنم بابت ممدقلی هایی که میاورد منو زهر ترک میکرد حلال کردم ولی شما شکلات بده شکلات خوبه 😂😂😂

 

🚲🚲🚲

 

یه دوچرخه صورتی داشتم تام و جری بود میرفتم پشت بوم انقدر با سرعت میرفتم که به راحتی میتونستم از پشت خودمون جهش بزنم پشت بوم همسایه بغلی مامانم یه بار اومد بالا ببینه چه خبره 😅😅😅

 

این دوچرخه رفت دست محمدرضا که قشنگ اسکلتش کرد بعد داد به محمد مهدی همون کله قندی رفته آبیش کرده چرخ سواری میکنه 💙😁

 

خالم میگه دم نونوایی گفتن چرخش از کجاست ؟ نمیفروشین ؟ خیلی خوبه نمیدونن که اون از منه بدبخته داره نسل به نسل دست به دست میشه😂😂😂

 

اسکوترم دارم ولی این چون هدیه اس نمیدم باشه برام خودم 😂😂😂

 

🙅🏻🙅🏻‍♀️

 

پسرعمو محمد تو روستا بود قرار بود با ما بیاد عمو زنعمو زودتر رفتن من بچه بودم اون موقع تو راه حوصلم سر میرفته سرگرم میشدم اگر کسی تو ماشین بود .

 

سرگرم شدنم به قیمت ناخن های کشیده رو بازوم تموم شد 😂😂😂

 

اون موقع ناخمای اون بلند بود من کوتاه با اون چنگاش منه بچرو ناخن کشی میکرد خجالتم خوب چیزیه حیف نامحرمیم وگرنه انتقاممو ازش میگرفتم 😂⚔🔫

 

 

یه بارم همین آقا میخواست خواهرمو صدا کنه هی میگفت خانوم خوشبخت خانوم خوشبختتت😐😐

 

خوشبخت فامیل مستعاره ها 🌱

 

بعد حالا ما سه تا خانوم خوشبخت😂😂😂نمیدونیم کیو میگه

 

آخرش دید کسی جوابگو نیست گفت خانوم فاطمه خوشبخت

 

ولی من رفتم گفت دخترخالت کارتون داره 😐👊💥

 

 

حالا پسرعمه 👦🏻👧🏻

 

بابام نون سنگک بزرگه خب گرفت داد پسرعمم ساندویچ کنه تو راه ولایت بودیم😂😂

 

اینم با حوصله تر از همه خیلی راحت یه نون سنگک ساندویچ کرد داد بابام😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂

 

حالا این پشت فرمون جا نمیشد باز دوباره ویرایش کرد تنظیمات ساندویچو 😄😄😄مگه مجبوری آخه

 

از کارشم که سوال میکنن میگه میرم تو عرودگاه اینایی که کسی ندارن باهاشون خداحافظی میکنم همراهی میکنه😂😂😂

 

 

🧕🧕🚘

 

اون موقع رمان میخوندیم همین عید رو میگم بعد تحت تاثیر بودیم 😆😆😆

 

بعد سر جوب که عکسش هست توی گردشگری و.. پست کردم میتونین ببینین

 

نشسته بودیم بعد من گفتم الان یه ون مشکی میاد میبرتمون بعد دوتا جوون خوشتیپ میان میگم طلبکارن خلاصه توهمات بنده که آشنایی دارین 😁😁😄

 

گفتنش همانا یه ماشین شاستی بلند سیاه اومدن همانا😂😂😎😎

 

حالا با اون دمپایی های رنگی پریدیم تو خونه بند های خدا آدرس میخواستن🤣🤣🤣

 

گرچه تمام ویژگی های توهم منو داشتن همه پسر جوون بودن ولی خب ما تو همون توهمم به ویژگی های ظاهری هم توجه کردم واقعیت دیگه خیلی دور از ذهن من بود همسن برادر من بودن اونا بعد دخترخالم داشت رد میشد بیاد تو خونه پرسیدن گفت من نمیشناسم رفتن 😄😄😄😄

 

 

👦🏻

 

یه بارم اخوی تعریف میکرد میخواسته بارفیکس بزنه از میله بعد این تحمل وزنشو نداشته میوفتن خودشو بارفیکس فرود میان رو زمین 😂😂😂

 

زن داداشم تو نماز کنترل میکرده نخنده آخه کی کله سحر بارفیکس میزنه 😂😂😂

 

 

 

 

۱۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

💔🙃

 

یه یا ابولفضل بگو!

 

ببین چه ها میبکنه♩

 

کار صد دعا میکنه♪

 

دردها رو دوا میکنه…

 

خاکو هم طلا میکنه!

 

گره هاتو بده دست ابولفضل ، گره وا میکنه!

 

تا باشه ابولفضل آخه کی فکر بلا میکنه♪

 

کی فکر قدر میکنه کی فکر قضا میکنه…

 

یکی گذاشت صداش تا خونمون اومد🌻

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

جدول نیازمندی ها😁🤞

فعلا همینا 😌😌😌

 

شمام تو وبتون یه جدول نیازمندی بدین 😁😁😁

 

ولی واقعا اینایی که من گفتم خیلیه؟👀🤨

 

به جان خودم....🤔

 

چون جان خودمو گفتم سکوت پیشه میکنم 

 

🤐🤐🤐🤐🤐😄😄

 

 

امروز از هفت صبح تا صفت شب من فسفر سوزوندم دوتا کلاس تو یروز خیییلی بد بود الان مثلا رو به موتم😅😅😅

 

 

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

ولادت حضرت علی (ع)❤

روز پدر به همه پدرا مبارک ❤🌝

 

بعد یه سوال داشتم برا باباهاتون چی میخرین ؟

 

پدرمن : این تنگه این گشاده این کوچیکه این بزرگه این چه رنگیه این جنسش اینجوریه این کوتاهه این بلنده

 

ما جرات نداریم چیزی بخریم😂😂😂😂😂

 

ساعتم اصن دستش نمیکنه لباسم که هیییچ

 

میمونه گل که فک نکنم هدیه جذابی باشه🤔

 

بعد امروز میگه خیلی برای من چیزی خریدین که به حرفتون کنم😂😂😂

 

آخه پدر یه چیزی بگو خوشت بیاد من حاضرم برم اون سر دنیا بخرم

 

فقط یه ریش تراش میمونه که اونم باید خودش باشه در کل پارو قبول نداره

 

یه شلوار میخره پاساژو فتح میکنه 😂😂😂

 

و درکل از زمینه هدیه دادن بگذریم سلیقش به خودم رفته 😂😂😂

 

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

بد خواب شدم

دیشب مگه من تونستم بخوابم😑😑😑

 

حتما باید فردا مدرسه باشم بیهوش بشم تا شش صبح

 

چهار بار هی پاشدم هی خوابیدم بعد دیدم گوشیم هشدار میده خاموش کردم خوابیدم باز دیدیم یکی تکونم میده پاشدم میبینم مامانم با لیوان آب بالا سرمه

 

میگه مگه نمیخوای روزه بگیری بخور 🙂

 

آب سرد نبود داشتن اذون میدادن پاشدم آب سرد خوردم نماز خوندم خوابیدم تا نزدیکای یازده خالم زنگ زده اصن نشنیدم

 

پایین تلویزیونم خواب بودم تلویزیونم روشن گوشی و تلفن همه اینا من خواب بودم بین اینا 😂😂😂😂

 

سبک خواب بودن مشخصه یا بیشتر بگم 😌😌😌

 

خالم زنگ زده میای حرم یا نه میخواستما ولی نرفتم دیگه

 

دلم میخواد برم بیرون زود درسامو تموم کنم برم رو مخ بابا ببینم این رخشو روشن میکنه یا نه خشک شدم تو خونه ؟

 

😬😬😬😬

 

و اما یک خبر خوب و احتمالی هفنه دیگه میریم قم 😍😍😍😍

 

با قطار😭

 

یاد اون سر صداش میوفتم سردرد میشم

 

یاد اون پله که میری تو قطار اصن فک میکردم قراره بیوفتم 😪🙄

 

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

چایی بریز🍭🫖

برای دهه فجر یه جشنی داشتن مدرسه مامانم

 

خیلیییی باحال بود حالا مدرسه ما 

 

بیسکوییت دادن اونم کناره هاش خورد شده بود من تا نگام افتاد گفتم 

 

😅😅خیلی ممنون نمیخورم

 

النازم نخورد بعد داشت میرفت برگشت رو به دبیر گفت شرمنده تموم شده دبیرمون فک کرد میخواد تعارف کنه

 

😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂

 

حالا اینا به کنار آهنگ دیو چو بیرون رود گذاشته بودن با آهنگایی مربوط به دهه فجر بعد الناز محمد نبودی میخونه بلد نبود بقیشو به من میگه بخون تو از اینا گوش میدی 😐😐

 

دیشب..😁😁😁😁

 

کار داشتم هی بابام میگفت بیا بیا بیا بیا

 

پاشدم رفتم بیرون

 

بابا _ یه چایی بریز 😁😁

 

انقدر بیا بیا بیا برای چایی بود 😐😂

 

بعد رفتم آشپزخونه اصن چشام گلگون شد رو میز یه پلاستیک بود که کاملا مشخص توش چیه وگرنه من انقدر ذوق نمیکردم😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍

 

گفتم کاش بیشتر ناراحت میشدم 😂😂 بابام میگه از چی ؟

 

یعنی هیچکی خبر نداشت 😔😔😔

 

فعلا داریم در مورد سفر با بابا بحث می کنیم که هفته های آینده نتیجه بده قبل ماه رمضون مسافرت بریم 😁😄

 

اخوی هم که در کربلا نبودش کم و بیش در مشهد احساس میشه 😄😄😄

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

تقبل الله اخوی🥲🤲

 

 

زنگ زده من رفتم خداحافظ 😐😑 حالا کجا ؟

 

کربلا ❤

 

با خانومش رفتن فک کنم یه هفته ...

 

کسی نیست که مارو یه حرم ببره ؟ 💔😢

 

منم کربلا میخوام خب کاش یه هواپیما داشتم...ولی ندارم دیگه نمیشه برم

 

تا الان نمیدونستم طلبیده شدن یعنی چی الان فهمیدم یعنی عین این آقا هل کرده بار بندیل ببندی مرخصی... خداحافظ من رفتم کربلا 😍👋

 

چند روز مامانم حرف قم می زد ولی مقصد هی کج میشه سمت آبادی اجدادی😐

 

خدایااااا کربلا بهمون بده خداااااا 😭😭😭😭💔💔💔💔

 

خدااااااااااااااااااااااا آی هو وان آرزو ایت ایز کربلااااااااااااا😣😣😢

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
Narges Banoo

رفتم خونه شاه خراسان❤🥰🌸

دیشب هوای حرم کرده بودم صبحش به مامانم میگم بریم حرم ؟

 

مامان _ سماور روشن کن چایی بریز خونه رو مرتب کن بریم

 

😐😐😐 زیارت از راه دورا قبوله نه ؟‌

 

یه اوهووو بلندی کشیدم رفتم خوابیدم😂😂😂

 

بین خواب بیداری اومدن دم پای بدبخت من چایی میخورن یعنی برگشتم بقول دوستم میتونستم بوم رنگی بزنم به لیوان ولی نشد 😂😂😂

 

ویندوزم که روشن شد آماده شدم رفتیم حرم سویشرتمو درآوردم که ابن دفعه اگه اون آقاهه بود ببینه چادر دارم نگه چادر بگیرین ( شانس منم به تیر برق خورده😆)

 

وااایییی اگه میدیدین چه بچه هایی بودن یکی کاپشن یاسی سفید پوشیده تو بغل فک کنم مامانش یا خواهرش بود 😍😍😍

 

یه دختر نازیم چادر رنگی سرش بود دست مامانشو گرفته بود 💕💓💕💓

 

یه پسره خوشتیپیم کلا خردلی ست کرده بود منتظر بود باباش لیوانو آب کنه بده دلم میخواس برم لپشو بکشم ولی خب باباش باهاش بود 😌😁😁

 

ولی یجوری پشت ماسک گفتم که بابامم متوجه شد با کی حرف میزنم 😂😂

 

تماااام نماز قضاهامو خوندم حالا مامانم دراومده به بابا میگه همه نمازاشو خوند یه روز مارو بزار اینجا بعد بیا دنبالمون

 

چون نمیتونستم برای یک یکتون بخونم نیت چطوری کنم گفتن بگو به نیت مومنین و مومنات و ملتمسین دعا برای امواتم خوندم نمیدونم چند رکعت شد دیگه دو تا چار رکعتیم خوندم یه دو رکعتی دیگم خوندم مامانم رفت وگرنه بازم میخوندم 😅😅😅

 

آها یاسینم خوندم گردنم خشک شد 😁😁😁 ما طبقه پایین بودیم یه ضریحی بود اونجا من ندیده بودم تا دیگه برای اون دوستمم که تو آی سیو بود دعا کردم وبشون حذف شده دیگه خبری ندارم ایمیلم دادم ولی فعلا جواب ندادن 😪😪💔

 

اومدیم کتابخونه کتاب بخرم انقدر که خانواده محترم همکاری کردن که اعصابم بهم ریخت اومدم بیرون ولی من یه روز یه حساب بانکی جدا میزنم راحت بشم مامانم اومد مارو آورد بیرون چادر رنگی سر من کرد 😐😐😐

 

خیلی قشنگه ولی من چادر نمیخواستم چفیه خواستم بازم همونطوری شد دوباره رفتن پارچه فروشی من تو نرفتم دم در بودم راستش ناراحت بودم ولی خب از اونجایی که من تعادل اخلاقی ندارم جدی گرفته نشدم😂😐😭

 

بعد اونجا یه ماشین پلیس بود گفتم کاش میشد سوارش شم ‌بعد بیارم بزارم سرجاش😂😂😂

 

ولی بنا به دلایلی : ۱ فاقد گواهینامه میباشم ۲ کسی نبود پس درش قفل بود روبه رویه مجتمع قضایی ام بود صاف میبردنم دادگاه😂😂😂

 

دیگه برگشتیم خونمون اومدم بخوابم تو اوج خواب مامانم صدا کرد بیا تاید بده😑😑😑

 

اونقدر گشتم خواب از کلم پرید خونه پتو بالشتو جمع کردم شتابیدم به سوی کار منزل 😬🤒🤕

 

پ.ن:

 

وقتی حرم میرین کفشاتون بدین کفش داری خوبه یکی بیاد خونه شما کفشاشو با خودش بیاره

 

🌱یاد گرفته از شهید حججی🌱

 

پ.ن :

 

اگه وجود خدا باورت بشه

 

خدایه نقطه میذاره زیرباورت👌

 

“یاورت “می شه.😍❤

 

 

اینجام همون جا بود که ندیده بودم همینجام نماز خوندم

 

 

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

دلتنگم 👈🏻💕

I am very TIRED

 

اول دهه فجر مبارک 

 

دوم اینکه برام دعا کنین 

 

سوم تو این چند روز بزورم شده باید برم حرم واقعا حرم لازمم 

 

دلم برای صحن حیاط حرم تنگ شده💔

 

برای ضریحش 💛🤚🏻

 

برای نماز خوندن تو صحن 😍🥲

 

برای نگاه کردن به بچه های کوچولو که یجا نمیشینن 😂😂😂

 

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

آنچه گذشت ...

جغرافی - دفاعی امتحان دارم 😭

 

فنون باید بنویسم انشای اسکناسم بنویسم 

 

این چه زندگاااااانیست 

 

ای باباااااااا 

 

امروز سر کلاس ریاضی این دفعه دبیر نگاش رو من تنظیم بود انگار داشت برا من توضیح میداد 😂😂😂😂

 

دو نفر نرفتن صاف رفت رو اسم من رفتم پا تخته خوش خط و تمیز نوشتم 😌

 

همرو پاک کردم فقط مسئله خودمو نوشتم ولی خب دبیر گرامی انقدر روش نوشت از قیافه افتاد 😐😐

 

عربیم که مردمو زنده شدم ولی اسممو نگفت لی لای لای لی لای لای😇😂😂

 

الانم پنج و نیم کلاسه زبانه دارم برای speaking آماده میشم خیلی زود ترممون تموم شد 🤏🤓

 

 

 

همچین تاثیر گذارم نبود کلاس در مورد تولدت کی هست بود ؟‌😐

 

با یه دبیر جدید 😔😔😔

 

خیلی بده این دبیرا عوض میشه 😬🤒

 

من یه ساعت سر خیابون واستادم که تشیف بیارن دنبالم بعد مامانم تازه مدیر کل تموم شده دیده ده دیقه به هفته به من زنگ زدن میگن کجایی ؟

 

😐هیچی دیگه من بگم بیاین دنبالم صبح میشد دیگه من باید یه راست میرفتم مدرسه گفتم خودم میام 🙄

 

 

 

 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

باید تشته باشی تا بهش برسی🤍🌱

#تلنگـــــــر

❢شاگرد:

استاد چه کار کنم که خواب امام زمان (عج)رو ببینم؟‌

◁ استاد:

شب یک غذای شور بخور، آب نخور و بخواب. شاگرد دستور استاد رو اجرا کرد و برگشت.

❢شاگرد:

استاد دیشب دائم خواب آب می‌دیدم. خواب می‌دیدم بر لب چاهی آب می‌نوشم. کنار نهر آبی در حال خوردن هستم! در ساحل رودخانه ای مشغول... 

◁استاد فرمود: تشنه آب بودی خواب آب دیدی. تشنه امام زمان(عج)بشو تا خواب امام زمان (عج)ببینی..

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

تعبیر بلدین ؟

از صبح که پا میشم غرغرای مامانم شروع میشه میخوام برم دیرم شد الان من باید مدرسه باشم زودباش دیگه من اصن رفتم😂😂😂

 

و شامل اینجور غرغرا ریاضیمونو امضا کرد یه چیزی شدم بین یازده و سیزده اصن بدم اومد از ریاضی بیست که ندارم ولی بالا هفده چهارتا دارم بقیشم چهارده به بالا فقط دو سه تایی فک کنم بالای ده زیر چهارده شدم🥲💔

 

درس خوندم من ِایییی به درد عمم نمیخوره

 

اصن بدم میاد از مدرسم مامانم الان میگه تازه به این نتیحه رسیده این همه من خودمو کشتم 🤕🤒

 

من شاهد بودم بچه ها اهل درس اصن ففط میخوندم کم نیارم رفتم المپیاد ادبیات حالا اینجا... فلانی ده شدی ....هورااااا🥳🥳🥳🥳😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐

 

خدایا نجاتم بده وای😩😩😩

 خواب بچه دیدم اونم یجا بچه غریبه بود بجا نمیدونم من بودم و اون تعبیرش چیه بلاگفا هیشکی نگفت بهم 😂😂😂

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

کارنامه درخشانم🙃

11,25👀

19,50😻

17,25😽

عربی بالای 18 نگف چند🙉

15,50😌

13,5🤐

فعلا تا اینجا اینارو میدونم 😐😐😐😐

تازه جغرافیام ندادم خداااا🙄🙄🙄🙄

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

خونه ما💕

دیشب بابا زنگ زد گفت چیزی لازم ندارین؟ میگم بابا امشب لیله الرغائب

میگه خب میگم اگه بری سوپری منو به آرزوهام برسونی بم میخنده😂😂😂😂

بابا مگه شب آرزو ها نیست اینم آرزوعه😅😅😅

مامانم از اونور میگه شب آرزوی و دعاعه نه شب آرزوی خوراکی انقدر کاش یکم تو آرزوی مارو برآورده کنی 😅😅😅

گفتم آدم باید بی منت محبت کنه ای بابا یه کار برام انجام میدین هی درس درس درس 😅😅😅

بعدشم که دیگه خبری جز خوردن نبود 😋😋😋

صبح ب صدای آیفون پاشدم دیدم خونمون هیشکی نیس🙄💔

همسایه پایین بود

_ بله ؟

همسایه _ سلام ببخشید پدر مادرتون هستن؟‌

_سلام نه

همسایه _ آها چون میخواستم برم نون بخرم گفتم شما هستین درو باز کنین

نه میخوام پرواز کنم برم 😑😑

_ بله هستم

رفت وای فای زدم به برق بلاگفا که دیدم خبری نیست از پست تازه نظر تائید نشده هیییچ 😶🧐

پلاستیک پفیلا گذاشتم جلوم میخوردم تا گوشی زنگ خورد

بله رفتن خرید من هی میگم نه چارتا چیز دیگه خریدن اصن من نرم خرید حضورم بیشتر تو چشم میاد😂😂😂

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Narges Banoo

شما از چه نظر؟

از نظر روحی نیاز دارم برم یک سفر دور دنیا 😎😎

از نظر مالی هیچجا خونه خودم آدم نمیشه😂😂

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

جهاز نرگس

 

اونا جزو جهازمه که یه فنجونش شکسته😂😐

اون قلبا من ابتدایی خریدم دو صفحه اندازه برگه آچار بود دتا خریدم شد هزار تومن یعنی صفحه ای پونصد خیلی ارزون بود از اونا فقط همینا مونده 😁😁😁

اونا نمیدونم پاستوره چیه دوستم بم داد میگه ماله پنج سالگیم بوده 🤔😅ولی باحاله 

اون صورتی اگه ببینین برای گوشیم خریدم انقدر فک نکردم باید ست باشه با پشت گوشی هعی خدا چرا مغز من فرسودس؟😑🙄💔

اون یونیکورن دسته کلیده خریدم نمیدادا میگفت تموم میشه از اونای دیگه بخر 😂😂😂 خیلی جنسای کیوتی داره 😍😍

اون فنجونام مدرسه مامانم بودم به مهد کودکیا دادن من دوم سوم بودم فک کنم دادن مامانم بده به من 😄😍

امروز فاینال داشتیم خیلی نخوندم و عالیم ندارم ولی مطمئنم نمیوفتم😁🤞

 

چطوری قالب بیان رو عوض میکنین میشه بگین از قالباش خوشم نمیاد 🥲💔

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

کشف گنجینه هایم

من شانس ندارم اصن کافیه یه چیزی قایم کنم 😂😂

 

مامانم با جاروبرقیش اتاق منو هوف میکشه قشنگ😂😁😁😅

 

بعد در طی یک حرکت کاملا غیر منتظره درو کمد بنده را می گشاید و ...

 

دقایقی بعد ...

 

اولش غرغر با خودش بعد با من

 

مامان _ نرگس بیا ( من خودم میدونم پیدا کرده ) ... تو خجالت نمیکشی ده بار میری آشپزخونه و میای خب اینارم ببر مگه کسیم جز تو هست که قایم میکنی 😠😠😠

 

_ 😄😄😄😄 عه اینارو دیروز خوردم یادم رفت ببرم

 

مامان _ بزار بابات بیاد

 

بعد که بابام میاد مامانم تمام ماجرا شرح میده

 

بابا _ آفرین باریکلا🙄😑

 

😂😂😂خواهش میکنم انقدر منو مورد الطاف خویش قرار ندین😂😂😂

 

آخرشم بابام ته ته ته دعوا کردنش اینه زشته جمع کن همیییین 😅😅😅😅

 

بعد میگن دخترا بابا دوستن مادرای عزیز شکایت مارو پیش بابا ها نبرین چون پدرا هیچ وقت به حد انتظار شما خشونت به خرج نمیدن یکیش بابا من اصن خون تودشو کثیف نمیکنه ☺😍

 

ولی خب اگر در هنگام اخبارو فاکتور بگیریم بابام خیلی خوبه

 

با بابام سر اخبار حرف بزنی هی میگه هیس واستا چشماش صاف تو تلویزیونه یعنی ثانیه ثانیه ضبط میکنه👀

 

چایی ام میخوره ☕🫖ناهارم میخوره 🍛🥗🧂

 

بعد من میگم بابا بریم سفر میگه صبح میریم 😐

 

منو مسخره می کنین😬😬 ؟ یه روز کل دنیا رو میگردم 😑😁😂

 

دیشب از پنیرای لاکتیکی خریده بود من از پنیرا نمیخوردم مامانم میگه باز پنیر خریدی ؟😱😱

 

بابام میگه تحفه از اون پنیرا نمیخوره میگه مزه آهن میده

 

😂😂🤣 قربون خودتو ساندویچات انقدر به فکر منی

 

حالا مامانم خودمو کشتم لبو بخر آخرم میاد میگه بابات گفته خودم میخرم بابام اصن لبو نمیاره 😅😅😅

 

خلاصه که روابط با پدر مادر اینگونه می باشد

 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

محتاج به دعا

خدایا کی میشه تموم میشه این دبیرستان ؟💔😩

 

الان دارم میرم بخوابم ساعت دیگه 2:34دیفه به وقت مشهد😂

 

چه وضعشه واقعا ؟ الهی کمک کن 

 

برام دعا کنین 

 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Narges Banoo

چالش شرکت کنین😁

خودت رو در سه کلمه توصیف کن

 

خنده رو ، اجتماعی ، مهربان(بسی زیاد دارای روحیه خبیثانه)😁😍😂

 

2.اخرین باری که گریه کردی چه زمانی بوده و چرا؟

 

آخرین بار که درست و حسابی گریه کردم 17 آذر که سرکلاسم بود که تموم شده بود و من بعدش رفته بودم بعدشم با مامانم بحثم شد بعدش اومدم طبقه پایین 🥲😭💔

 

3.چیزی که در آن اصلا خوب نیستی؟

 

تقطیع کلا علوم فنون ادبی حاضرم ریاضم حل کنم فنون کار نکنم😑🤐

 

4. بزرگترین توانمندی تو؟

 

بزگترینش لبخند در هنگام حرص مادر😁😁😁

 

5. از اسمت راضی هستی؟

 

بلی👍

 

6.اگه عینک داشتی و میتونستی ذات آدما رو ببینی اولین نفری که می‌دیدی کی بود؟

 

سر چهارراه کل مشهدو آنالیز ذاتی میکردم😂😂

 

7.فرد مورد علاقه خودت رو در سه کلمه توصیف کن

 

هم خوشگله😍 هم جذابه 😍هم محرممه هم مثه خودمه هم از خون خودمه بسیار بسیار بسیار آدم خوش اخلاقیه🥰

 

8.تصور غلطی که مردم از تو مردم از تو دارند؟

 

خیلی درسخونم و مظلوممم😂😂

 

9.تا حالا عاشق شدی؟

 

سلاااام آقای مدیری😄😄

عاشق بله شدم عاشق خدا شدم ❤

بعدم یه حسای پرتی دارم ولی عشق به مذکوری نو آی دونت هو لاو👐💔

 

10.اگه تو قرعه کشی ۲ میلیارد برنده شی چیکار میکنی؟

 

اول میرم یه خونه میخرم بعدم ماشینم میخرم بقیشم خیرات میکنم ثوابش برسه به روح مبارکم😎😅😝

 

اگه بزارن چیزی دستم بمونه چشم ولی فک نکنم رنگ پولو ببینم 😆نرسیده میرههه😩

 

کسایی که میشناسم بقیه هم شرکت کنین

 

🌱امیر - مینامی - بهارجون ... 💚

 

اینم منبع چالش کلیک کنین میاره👇🏻

منبع:فاطمه

قوانین چالش : 👇🏻💥

 

1.منبع چالش تو پست خودت و همه دوستانی که شرکت میکنن گفته بشه

 

2. زیر پست چالش تو وب فاطمه بگین که شرکت کردین🌷😁🙏

 

3. اگر چهار نفر یا کمتر دعوت کردی موردی نداره فقط بیشتر نشه و حتما دعوت‌ کن و نزار چرخه قطع بشه

 

 

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo

کلیک کنین بریم بهشت 💛

مسافرین عزیز سلام ✌🌻

هم‌اکنون بر فراز آسمان به سوی بهشت خداوند بر روی زمین پرواز می کنید ☁️✈☁️

آماده ای ؟🙂 پس کلیک کن 

بریم بهشت 🤍

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Narges Banoo