دیشب خیلی ناگهانی دیدم مامانم اینارو آورده دوتاشو خوندم خیلی قشنگ بود 😍❤

از دیروز عربی بخوام بگم دیگه کلاسام دارم تنها میرم البته فرار میکنم دوست ندارم کسی باهام بیاد آخه مامانم نمیتونه با من راه بره من تند تند میرم بعد اگه مامانم باشه هی برمی گردم 🙂

دیگه انروز نتونستم بابام پیاده منو رسوند دم آموزشگاه اسپیکینگ دادم خیلیییی آسون بود 

این تیچر قبلیم که منو یادش بود به من میگفتن چوپان چون یه بار خاطره گله چرونی و گدسفندای بابابزرگمو اینا دیگه منو چوپان فرض میکنن 😂😂😂😂

امروزم که پدر بنده میره ده میلیون میرنه به حساب یه بنده خدایی اشتباها از صبح با مامان به این طرف اون طرف زنگ زدن رفتن بانک اوضاع خراب بود 

امروزم که اومدن از قالیشویی فرشامونو بودن مت رو قالیچه ریاضی حل میکنم😎😌

دیگه اینکه داشتم تو راه میومدم یه خانومی محجبه نبودا بی حجاب بی حجابم نبود لبخند زد لبخند زدم یکم رد شد گف خسته نباشی از مدرسه اومدی گفتم سلامت باشی کاملااااا یخ زدم یهو گف من  اینهنه تو طول مسیر اومدم یه نفر نگف خسته نباشی😁😄

تازه اومدم مامانم مرا در آغوش کشید چون از گوگل فهمیده خانومه تو پشتیبانه قلمچیه دیگه متوسل به گوگل شده 😆😆😆

میگن سرعت العملت ضعیفه خب خسته شدم برو از بالا چی بیار اینو بیار اونو بیار

اه خب پدر من چقدر دوری از خونه با خودت ببر من هی بالا پایین نشم 

وقتیم پیاده راه میرم تند تند پای چپم انقدر درد میگیره خشک میشه 

ظهرم نگفتن ماشین نیست من پدرم در اومد تو یه ربع خودمو برسونم کلاس 

فعلا خداحافظ👋