برای دهه فجر یه جشنی داشتن مدرسه مامانم
خیلیییی باحال بود حالا مدرسه ما
بیسکوییت دادن اونم کناره هاش خورد شده بود من تا نگام افتاد گفتم
😅😅خیلی ممنون نمیخورم
النازم نخورد بعد داشت میرفت برگشت رو به دبیر گفت شرمنده تموم شده دبیرمون فک کرد میخواد تعارف کنه
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
حالا اینا به کنار آهنگ دیو چو بیرون رود گذاشته بودن با آهنگایی مربوط به دهه فجر بعد الناز محمد نبودی میخونه بلد نبود بقیشو به من میگه بخون تو از اینا گوش میدی 😐😐
دیشب..😁😁😁😁
کار داشتم هی بابام میگفت بیا بیا بیا بیا
پاشدم رفتم بیرون
بابا _ یه چایی بریز 😁😁
انقدر بیا بیا بیا برای چایی بود 😐😂
بعد رفتم آشپزخونه اصن چشام گلگون شد رو میز یه پلاستیک بود که کاملا مشخص توش چیه وگرنه من انقدر ذوق نمیکردم😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍
گفتم کاش بیشتر ناراحت میشدم 😂😂 بابام میگه از چی ؟
یعنی هیچکی خبر نداشت 😔😔😔
فعلا داریم در مورد سفر با بابا بحث می کنیم که هفته های آینده نتیجه بده قبل ماه رمضون مسافرت بریم 😁😄
اخوی هم که در کربلا نبودش کم و بیش در مشهد احساس میشه 😄😄😄