مدرسشون کنار هم بوده مدرسه کنار گاز انداخته بودن بو میاد تو مدرسه خواهرم

 

خلاصه بعد اینکه به مدیر و معاونا دبیرا ثابت میشه بو میاد

 

میگه دبیرا سوار ماشینا رفتن و بچه ها ترسیدن دوییدن بیرون

 

کوثرم اومده خودشو برسونه خونه که میافته آیفون میزنن به فاطمه میگن خواهرت جلو دره تا میاد پایین میبینه کوثر نیس

 

انقدر هول میکنه یادش رفته کوثر متوسطه اول نیست و دومه میره اونور وایمیسته

 

دوستاش رسونده بودنش آمبولانس کوثرو برده بودن و کوثر نبوده

 

یکی از مادرا اسنپ گرفته بوده که شوهر عمه ما در میاد با شوهر فاطمه و فاطمه و مهدی میرن امام رضا

 

شوهر عمم بار اول ندیده بار دوم دیده کوثر با ماسک سروم رو تخته

 

حالا از اشکا نگم براتون دیگه

 

الانم حالش خوبه

 

خودمم گریم گرفت 💔